۱۳ شهریور ۱۳۸۸

نسخه پارسی باستان سنگنبشته بیستون- بخش دوم

ستونهای یکم و دوم
للللللللللللللل



Col I:
یییییی
adam Dārayavauš xšāyaθiya varaka xšāyaθiya xšāyaθiyānām xšāyaθiya Pārsaiy xšāyaθiya dahyūnām Vištāspahyā puça Aršāmahyā napā Haxāmanišiya (OP DB;I;1-3)
.........ddddddd
1- منم «داریوش»، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها، پسر «ویشتاسپ»، نوه « ارشام» هخامنشی
ddddd
.....ddddddddddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya manā pitā Vištāspa Vištāspahyā pitā Aršāma Aršāmahyā pitā Ariyāramna Ariyāramnahyā pitā Cišpiš Cišpāiš pitā Haxāmaniš (OP DB;I; 3-6) kkkkkk


2- داریوش پادشاه می گوید: پدرم ویشتاسپ، پدر ویشتاسپ ارشام، پدر ارشام «آریارمنا»، پدر آریارمنا «چیش پیش» (و) پدر چیش پیش «هخامنش» بود.
ببببببب


θātiy Dārayavauš xšāyaθiya avahyarādiy vayam Haxāmanišiyā θahyāmahy hacā paruviyata āmātā amahy hacā paruviyata hyā amāxam taumā xšāyaθiyā āha (OP DB;I; 6-8)
kkkkkffffffff
3- داریوش پادشاه می گوید: برای این ما را هخامنشی گویند. از دیرباز نژاده بودیم. از دیرباز دودمان ما شاهان بودند.
hhhhببببببب
ببببببب
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya VIII manā taumāyā tyaiy paruvam xšāyaθiyā āha adam navama IX duvitāparanam vayam xšāyaθiyā amahy (OP DB;I; 8-11) dddddd


4- داریوش پادشاه می گوید: 8 (تن) از دودمان ما پیش از این شاه بودند. من نهمین هستم. ما 9 (تن) پشت اندر پشت؟ (از دوشاخه ؟) پادشاه بودیم.fffffffff
kkkkk

ffffffffffff
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya vašnā Auramazdāha adam xšāyaθiya amiy Auramazdā xšaçam manā frābara (OP DB; I; 11-12)
بببببببببب
5- داریوش پادشاه می گوید: به خواست اهورامزدا من پادشاهم ، اهورامزدا پادشاهی را به من بخشید.ببببببب ل
lllllll

بب
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya imā dahyāva tyā manā patiyāiša vašnā Auramazdāha adamšām xšāyaθiya āham Pārsa Ūvja Bābiruš Aθurā Arabāya Mudrāya tyaiy drayahyā Sparda Yauna Māda Armina Katpatuka Parθava Zraka Haraiva Uvārazmiy Bāxtariš Suguda Gadāra Saka Θataguš Harauvatiš Maka fraharavam XXIII (OP DB;I: 12-17)
ffffffffff

6- داریوش پادشاه می گوید: این است کشورهایی که از آن من شدند (و) به خواست اهورامزدا من پادشاه آنها بودم: پارس، خوزستان، بابل، آشور، اربیه، مصر، (آنها) که کنار دریا هستند، سپاردا (لیدی)، ایون ها، ماد، ارمنستان، کپدوکیه، پرثو (پارت)، زرنک، هرات، خوارزم، باختر، سغد، گندار، سکاها، ثتگوش، رخج، مک، همگی 23 کشور
kkkkkkk
kkkkkkkkkkkkkییییییی
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya imā dahyāva tyā manā patiyāiša vašnā Auramazdāha manā badakā āhatā manā bājim abaratā tyašam hacāma aθahya xšapavā raucapativā ava akunavayatā (OP DB; I;17-20)ییییییییی

7- داریوش پادشاه می گوید: اینها کشورهایی هستند که از آن شدند، به خواست اهورامزدا بنده من بودند، به من باج دادند (و) هرآنچه از من به آنان گفته شد، چه شب چه روز انجام داده شد.
lllllllییی
یییییییییی
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya atar imā dahyāva hya āgariya āha avam ubartam abaram hya arika āha avam ufrastam aparsam vašna Auramazdāha imā dahyāva tyanā manā dātā apariyāya yaθāšām hacāma aθahya avaθā akunavayatā (OP DB;I; 20-24)
hhhh
8- داریوش پادشاه می گوید: در این کشورها مردی که دوست بود او را نواختم ، (آن) که دشمن بود سخت به سزا رساندم، به خواست اهورامزدا این کشورها به داد من کرنش کردند، آنچنانچه از من به آنان گفته شد، همان انجام شد.
ننننننن
نننننننن
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya Auramazdā maiy ima xšaçam frābara Auramazdāmaiy upastām abara yātā ima xšaçam hamadārayaiy vašnā Auramazdāha ima xšaçam dārayāmiy (OP DB;I; 24-26)
ننننننن
9- داریوش پادشاه می گوید: اهورامزدا این پادشاهی را به من بخشید، اهورامزدا مرا یاری کرد تا این پادشاهی را بدست آورم، به خواست اهورامزدا این پادشاهی را دارم.
نننننن
نننننننن
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya ima tya manā kartam pasāva yaθā xšāyaθiya abavam Kabūjiya nāma Kūrauš puça amāxam taumāyā hauvam idā xšāyaθiya āha avahyā Kabūjiyahyā brātā Bardiya nāma āha hamāta hamapitā Kabūjiyahyā pasāva Kabūjiya avam Bardiyam avāja yaθā Kabūjiya Bardiyam avāja kārahyā naiy azdā abava tya Bardiya avajata pasāva Kabūjiya Mudrāyam ašiyava yaθā Kabūjiya Mudrāyam ašiyava pasāva kāra arika abava pasāva drauga dahyauvā vasiy abava utā Parsāiy utā Mādaiy utā aniyāuva dahyušuvā (OP DB;I; 26-35)
گگگگگ
10- داریوش پادشاه می گوید: این است آنچه به دست من انجام شد پس از آنکه پادشاه شدم. «کمبوجیه» نام پسر «کوروش» از خاندان ما، او در اینجا پادشاه بود. آن کمبوجیه را برادری بود «بردیا» نام، هم مادر و هم پدر با کمبوجیه. سپس کمبوجیه آن بردیا را کشت. هنگامیکه کمبوجیه بردیا را کشت، مردم ندانستند که بردیا کشته شده است. سپس کمبوجیه به مصر رفت. هنگامیکه کمبوجیه به مصر رفت. پس مردم برگشته شدند. سپس دروغ در کشور بسیار شد، هم در پارس هم در ماد هم در دیگر کشورها.
کککککککککک
مممممم
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva I martiyā magūš āha Gaumāta nāma hauv udapatatā hacā Paišiyāuvādāyā Arakadriš nāma kaufa hacā avadaša Viyaxnahya māhyā XIV raucabiš θakatā āha yadiy udapatatā hauv kārahyā avaθā adurujiya adam Bardiya amiy hya Kūrauš puça Kabūjiyahyā brātā pasāva kāra haruva hamiçiya abava hacā Kabūjiyā abiy avam ašiyava utā Pārsa utā Māda utā aniyā dahyāva xšaçam hauv agarbāyatā Garmapadahya māhyā IX raucabiš θakatā āha avaθā xšaçam agarbāyatā pasāva Kabūjiya uvāmaršiyuš amariyatā (OP DB;I; 35-43)
کککککک
11- داریوش پادشاه می گوید: سپس مردی مغ بود «گئوماتا» نام، او از «پیشیاهووادا» برخاست، کوهی «ارکدریش» نام، هنگامیکه از آنجا برخاست از ماه «ویخنا» 14 روز گذشته بود. او به مردم چنین دروغ گفت: «من بردیا پسر کوروش برادر کمبوجیه ام». پس آنگاه مردم از کمبوجیه نافرمان شدند (و) به سوی او رفتند، هم پارس، هم ماد هم دیگر کشورها. او پادشاهی را دزدید. سپس کمبوجیه به مرگ خود مرد.
مممممم
ممممممم
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya aita xšāçam tya Gaumāta hya maguš adīnā Kabūjiyam aita xšaçam haça paruviyata amāxam taumāyā āha pasāva Gaumāta hya maguš adīnā Kabūjiyam utā Pārsam utā Mādam utā aniyā dahyāva hauv āyasatā uvāipašiyam akutā hauv xšāyaθiya abava (OP DB; I ; 43-48)
lllllllll
12- داریوش پادشاه می گوید: این پادشاهی که گئوماتای مغ از کمبوجیه ستاند، این پادشاهی از دیرباز در خاندان ما بود. پس گئوماتای مغ ( آن را) از کمبوجیه ستاند، هم پارس، هم ماد هم دیگر کشورها را او گرفت، برای خود واگذار ساخت. او پادشاه شد.
llllllllll
uuuuuuuu
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya naiy āha martiya naiy Pārsa naiy Māda naiy amāxam taumāyā kašciy hya avam Gaumātam tyam magum xšaçam dītam caxriyā kārašim hacā daršam atarsa kāram vasiy avājaniyā hya paranam Bardiyam adānā avahyarādiy kāram avājaniyā mātyamām xšnāsātiy tya adam naiy Bardiya amiy hya Kūrauš puça kašciy naiy adaršnauš cišciy θastanaiy pariy Gaumātam tyam magum yātā adam arasam pasāva adam Auramazdām patiyāvahyaiy Auramazdāmaiy upastāmabara Bāgayādaiš māhyā X raucabiš θakatā āha avaθā adam hadā kamnaibiš martiyaibiš avam Gaumātam tyam magum avājanam utā tyaišaiy fratamā martiyā anušiyā āhatā Sikayauvatiš nāmā didā Nisāya nāmā dahyāuš Mādaiy avādašim avājanam xšaçamšim adam adīnam vašnā Auramazdāha adam xšāyaθiya abavam Auramazdā xšaçam manā frābara (OP DB; I; 48-61)
kkkkkkk
13- داریوش پادشاه می گوید: مردی نبود نه پارسی، نه مادی، نه از خاندان ما، کسی که آن گئوماتای مغ را از پادشاهی به زیر افکند. مردم از او سخت ترسیدند. او شمار بسیاری از مردم را که بردیا را پیشتر می شناختند می کشت. از اینرو مردم را می کشت که «شاید آنها مرا بشناسند که من بردیا پسر کوروش نیستم». کسی جرات نداشت چیزی درباره گتوماتای مغ بگوید تا آنکه من رسیدم. پس آنگاه اهورامزدا را به کمک خواستم. اهورامزدا مرا یاری کرد. از ماه «بغ یادیش» 10 روز گذشته بود. آنگاه من با شماری از مردان، آن گئوماتای مغ را با کسانی که از برجسته ترین مردان پیرو بودند، کشتم. دژی به نام «سیکیه هوواتیش» کشوری به نام «نیسایا» در ماد، آنجا او را کشتم. پادشاهی را من از او گرفتم. به خواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا پادشاهی را به من بخشید.
llllllll
kkkkkk
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya xšaçam tya hacā amāxam taumāyā parābartam āha ava adam patipadam akunavam adamšim gāθavā avāstāyam yaθā paruvamciy avaθā adam akunavam āyadanā tyā Gaumāta hya maguš viyaka adam niyaçārayam kārahyā abicariš gaiθāmcā māniyamcā viθbišcā tyādiš Gaumāta hya maguš adīnā adam kāram gāθavā avāstāyam Pārsamcā Mādamcā utā aniyā dahyāva yaθā paruvamciy avaθā adam tya parābartam patiyābaram vašna Auramazdāha ima adam akunavam adam hamataxšaiy yātā viθam tyām amāxam gāθavā avāstāyam yaθā paruvamciy avaθā adam hamataxšaiy vašnā Auramazdāha yaθā Gaumāta hya maguš viθam tyām amāxam naiy parābara (OP DB; I;61-71)
kkkkkkkk
14- داریوش پادشاه می گوید: پادشاهی را که از دودمان ما گرفته شده بود، من آن را به جای خود نشاندم، من آنرا در جای خود پایدار کردم. آنگاه چنین کردم: پرستشگاه هایی که گئوماتای مغ ویران ساخته بود، من مانند پیش برپا ساختم. چراگاه ها، گله ها، بردگان خانگی (و) خانه هایی که گئوماتای مغ آنها را گرفته بود، آنها را به مردم بازگرداندم. من مردم را در جای خود پایدار ساختم، پارس، ماد و دیگر کشورها را. آنچه که گرفته شده بود، مانند پیش بازگرداندم. به خواست اهورامزدا این را انجام دادم. من کوشیدم تا دومانم را مانند پیش در جای خود پایدار ساختم. نیز کوشیدم به خواست اهورامزدا تا آنکه گئوماتای مغ دودمان ما را برنینداخت.
llllll
kkkkkkkkk
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya ima tya adam akunavam pasāva yaθā xšāyaθiya abavam (OP DB;I;71-72)
llllll
15- داریوش پادشاه می گوید: این است آنچه من انجام دادم پس از آنکه پادشاه شدم.
kkkkkkk
mmmmmm
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya yaθā adam Gaumātam tyam magum avājanam pasāva I martiya Āçina nāma Upadarmahyā puça hauv udapatatā Ūvjaiy kārahyā avaθā aθaha adam Ūvjaiy xšāyaθiya amiy pasāva Ūvjiyā hamiçiyā abava abiy avam Āçinam ašiyava hauv xšāyaθiya abava Ūvjaiy utā I martiya Bābiruviya Naditabaira nāma Ainairahyā puça hauv udapatatā Bābirauv kāram avaθā adurujiya adam Nabukudracara amiy hya Nabunaitahyā puça pasāva kāra hya Bābiruviya haruva abiy avam Naditabairam ašivava Bābiruš hamiçiya abava xšaçam tya Bābirauv hauv agarbāyatā (OP DB; I;72-81)
llllll
16- داریوش پادشاه می گوید: هنگامیکه من گئوماتای مغ را کشتم، پس مردی «آثرینا» نام پسر «اوپدرم»، او در خوزستان برخاست. به مردم چنین گفت: «من پادشاه خوزستان هستم». سپس خوزیان نافرمان شدند (و) به سوی آن آثرینا رفتند. او در خوزستان شاه شد و مردی بابلی «ندیتا بایرا» نام پسر «آیی نایرا» او در بابل برخاست. آنگاه به مردم به دروغ گفت: من «نبوکودرچرا» هستم پسر «نبونید». پس مردم بابل همگی به سوی آن ندیتا بایرا رفتند. بابل نافرمان شد. او پادشاهی را در بابل ربود.
kkkkkkkk
uuu
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva adam frāišayam Ūvjam hauv Āçina basta anayatā abiy mām adamšim avājanam (OP DB;I;81-83)
llllllll
17- داریوش پادشاه می گوید: سپس من (پیکی) به خوزستان فرستادم. آن آثرینا بسته به سوی من آورده شد. من او را کشتم.
kkkkkkkkk
kkkkkkk
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva adam Bābirum ašiyavam abiy avam Naditabairam hya Nabukudracara agaubatā kāra hya Naditabairahyā Tigrām adāraya avadā aištatā utā abiš nāviyā āha pasāva adam kāram maškāuvā avākanam aniyam ušabārim akunavam aniyahyā asam frānayam Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha Tigrām viyatarayāmā avadā avam kāram tyam Naditabairahyā adam ajanam vasiy Āçiyādiyahya māhyā XXVI raucabiš θakatā āha avaθā hamaranam akumā (OP DB;I ;83-90)
kkkkkkk
18- پس آنگاه من به بابل رفتم، به سوی آن ندیتابایرا که خود را خود را نبوکودرچرا می خواند. سپاه [مردم] ندیتا بایرا دجله را دارا بود. آنجا ایستادگی کرد و (دجله) ناوبر بود. پس من سپاهم را روی مشک ها گذاشتم، دیگران بر شتر گذاشتم [ سوار کردم] برای دیگران اسب فراهم کردم. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا از دجله گذشتیم. آنجا آن سپاه نادیتابایرا را بسیار زدم [نابود ساختم] . از ماه «آثریادیا» 26 روز گذشته بود. آنگاه نبرد کردیم.
kkkkk
kkkkkk
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva adam Bābirum ašiyavam aθiy Bābirum yaθa naiy upāyam Zāzāna nāma vardanam anuv Ufrātuvā avadā hauv Naditabaira hya Nabukudracara agaubatā āiš hadā kārā patiš mām hamaranam cartanaiy pasāva hamaranam akumā Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāram tyam Naditabairahyā adam ajanam vasiy aniya āpiyā āhyatā āpišm parābara Anāmakahya māhyā II raucabiš θakatā āha avaθā hamaranam akumā (OP DB;I;90-96)
kkkkkk
19- داریوش پادشاه می گوید: سپس من به بابل رفتم. هنگامیکه به بابل نرسیده بودم، شهری «زازانا» نام در کنار فرات آنجا آن ندیتابایرا که خود را نبوکودرچرا می خواند، با سپاهی برای نبرد، در برابر من آمد. پس جنگیدیم. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا منم سپاه ندیتابایرا را بسیار زد. دیگر (سپاهیان) به آب انداخته شد، آب آنرا برد. از ماه «انامک» 2 روز گذشته بود، آنگاه نبرد کردیم.
kkkkkkk
kkkkkk
kkkkkk
Col II:
kkkkkkkk
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva Naditabaira hadā kamnaibiš asabāraibiš amuθa Bābirum ašiyava pasāva adam Bābirum ašiyavam vašnā Auramazdāha utā Bābirum ararbāyam utā avam Naditabairam agarbāyam pasāva avam Naditabairam adam Bābirauv avājanam (OP DB;II;1-5)
jjjjjjjjj
20- داریوش پادشاه می گوید: سپس ندیتابایرا با سوارانی کم گریخت. به بابل رفت. پس من به بابل رفتم. به خواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم هم آن ندیتابایرا را دستگیر کردم. سپس آن ندیتابایرا را در بابل کشتم.
jjjjjj
hhhhh
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya yātā adam Bābirauv ābam imā dahyāva tyā hacāma hamiçiyā abava Pārsa Ūvja Māda Aθurā Mudrāya Parθava Marguš Θataguš Saka (OP DB;II;5-8)
hhhhhhhh
21- داریوش پادشاه می گوید: هنگامیکه من در بابل بودم، اینها کشورهایی هستند که از من نافرمان شدند: پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت، مرو، ثتگوش (و) سکا.
hhhhhh
hhhhhhh
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya I martiya Martiya nāma Cicixrāiš puça Kuganakā nāma vardanam Pārsaiy avadā adāraya hauv udapatatā Ūvjaiy Kārahyā avaθā aθaha adam Imaniš amiy Ūvjaiy xšāyaθiya (OP DB;II,8-11)
hhhhhhh
22- داریوش پادشاه می گوید: مردی «مرتیا» نام پسر «چین چیخریش»، شهری «کوگنک» در پارس آنجا (را او) داشت. او در خوزستان برخاست، آنگاه به مردم گفت: «من «ایمنیش» پادشاه خوزستان هستم».
dddddd
ddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya adakaiy adam ašnaiy āham abiy Ūvjam pasāva hacāma atarsa Ūvjiyā avam Martiyam agarbāya hyašam maθišta āha utāšim avājana (OP DB;II,11-13)
ddddd
23- داریوش پادشاه می گوید: آن هنگام من نزدیک خوزستان بودم. پس خوزیان از من ترسیدند، آن مرتیا را که مهست [بزرگ] آنها بود گرفتند، او را کشتند.
ddddddddd
ddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya I martiya Fravartiš nāma Māda hauv udapatatā Mādaiy kārahyā avaθā aθaha adam Xšaθrita amiy Uvaxštrahyā taumāyā pasāva kāra Māda hya viθāpatiy hauv hacāma hamiçiya abava abiy avam Fravartim ašiyava hauv xšāyaθiya abava Mādaiy (OP DB;II;13-17)
ddddddd
24- داریوش پادشاه می گوید: مردی «فرورتیش» نام مادی، او در ماد برخاست. آنگاه به مردم گفت: من «خشثریتا» هستم از دودمان «هوخشتر». پس مردم [سپاه] مادی که که در کاخ بود، از من نافرمان شد، به سوی آن فرورتیش رفت. او در ماد پادشاه شد.
ddddd
eeeee
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya kāra Pārsa utā Māda hya upā mām āha hauv kamnam āha pasāva adam kāram frāišayam Vidarna nāma Pārsa manā badaka avamšām maθištam akunavam avaθāšām aθaham paraitā avam kāramtyam Mādam jatā hya manā naiy gaubataiy pasāva hauv Vidarna hadā kārā ašiyava yaθā Mādam parārasa Māruš nāma vardanam Mādaiy avadā hamaranam akunauš hadā Mādaibiš hya Mādaišuvā maθišta āha hauv adakaiy naiy avadā āha Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāra hya manā avam kāram tyam hamiçiyam aja vasiy Anāmakahya māhyā XXVII raucabiš θakatā avaθāšām hamaranam kartam pasāva hauv kāra hya manā Kapada nāmā dahyāuš Mādaiy avadā mām amānaiya yātā adam arasam Mādam (OP DB;II;18-29)
eeeeeee
25- داریوش پادشاه می گوید: سپاه پارسی و مادی که با من بودند، آن (شمارشان) کم بود. پس سپاه را فرستادم. «ویدرن» نام پارسی، بنده من او را مهست [فرمانده] آن کردم (و) به آنان اینگونه گفتم: به پیش روید، آن سپاه مادی که خود را از آن من نمی خواند، بزنید. پس آن ویدرن با سپاه رفت. هنگامیکه به ماد رسید، شهری «مارو» نام در ماد، آنجا با مادها نبرد کرد. آن که در میان مادها مهست [بزرگ] بود، آنجا نبود. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه که نافرمان بود را بسیار زد. از ماه انامک 27 روز گذشته بود. آنگاه نبرد از سوی آنها درگرفت. سپس آن سپاه من، کشوری «کمپدا» نام در ماد، آنجا برایم ماندم تا من به ماد رسیدم.
eeeee
fffffffffffff
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya Dādaršiš nāma Arminiya manā badaka avam adam frāišayam Arminam avaθāšaiy aθaham paraidiy kāra hya hamiçiya manā naiy gaubataiy avam jadiy pasāva Dādaršiš yaθā Arminam parārasa pasāva hamiçiyā hagmatā paraitā patiš Dādaršim hamaranam cartanaiy Zūzahya nāma āvahanam Arminiyaiy avadā hamaranam akunava Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāra hya manā avam kāram tyam hamiçiyam aja vasiy Θūravāharahya māhyā VIII raucabiš θakatā āha avaθāšām hamaranam kartam (OP DB;II;29-37)
fffffffff
26- داریوش پادشاه می گوید: «دادرشیش» نام ارمنی، بنده من، او را به ارمنستان فرستادم. به او چنین گفتم: به پیش رو، سپاهی که نافرمان است (و) خود را از آن من نمی خواند آن را نابود کن. پس آنگاه دادرشیش رهسپار ارمنستان شد. هنگامیکه به ارمنستان رسید، پس نافرمانان [شورشیان] گردآمدند (و) در برابر دادرشیش برای نبرد به پیش آمدند. دهی «زوزا» نام در ارمنستان، آنجا نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه که نافرمان بود را بسیار زد. از ماه «ثور واهر» 8 روز گذشته بود. آنگاه نبرد از سوی آنان درگرفت.
ddddddd
dddddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya duvitīyam hamiçiyā hagmatā paraitā patiš Dādaršim hamaranam cartanaiy Tigra nāmā didā Arminiyaiy avadā hamaranam akunava Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāra hya manā avam kāram tyam hamiçiyam aja vasiy Θūravāharahya māhyā XVIII raucabiš θakatā āha avaθāšām hamaranam kartam (OP DB;II;37-42)
dddddddd
27- داریوش پادشاه می گوید: دوباره نافرمانان [شورشیان] گردآمدند، برای نبرد دربرابر دادرشیش به پیش رفتند. دژی «تیگر» نام در ارمنستان، آنجا نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزد سپاه من آن سپاه که نافرمان بود را بسیار زد. از ماه «ثور واهر» 18 روز گذشته بود. آنگاه نبرد از سوی آنان درگرفت.
ddddddd
ddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya patiy çitīyam hamiçiyā hagmatā paraitā patiš Dādaršim hamaranam cartanaiy Uyamā nāmā didā Arminiyaiy avadā hamaranam akunava Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāra hya manā avam kāram tyam hamiçiyam aja vasiy Θāigarcaiš māhyā IX raucabiš θakatā āha avaθāšām hamaranam kartam pasāva Dādaršiš citā mām amānaya Arminiyaiy yātā adam arasam Mādam (OP DB;II;42-49)
ddddddddd
28- داریوش پادشاه می گوید: باز سومین بار نافرمانان گردآمدند، برای نبرد دربرابر دادرشیش به پیش رفتند. دژی «اویما» نام در ارمنستان، آنجا نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه که نافرمان بود را بسیار زد. از ماه «ثای گرچیش» 9 روز گذشته بود، آنگاه نبرد با آنان درگرفت. سپس دادرشیش چنان در ارمنستان برایم ماند تا من به ماد رسیدم.
dddddd
dddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva Vaumisa nāma Pārsa manā badaka avam adam frāišayam Arminam avaθāšaiy aθaham paraidiy kāra hya hamiçiya manā naiy gaubataiy avam jadiy pasāva Vaumisa ašiyava yaθā Arminam parārasa pasāva hamiçiyā hagmatā paraitā patiš Vaumisam hamaranam cartanaiy Izalā nāmā dahyāuš Aθurāyā avadā hamaranam akunava Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāra hya manā avam kāram tyam hamiçiyam aja vasiy Anāmakahya māhyā XV raucabiš θakatā āha avaθāšām hamaranam kartam (OP DB;II;49-57)
dddd
29- داریوش پادشاه می گوید: سپس «وهومیس» نام پارسی، بنده من، او را به ارمنستان فرستادم، چنین به او گفتم: به پیش رو، سپاهی که از من نافرمان است (خود را ازمن) نمی خواند، آن را بزن[نابود کن]. پس وهومیس رفت. هنگامیکه به ارمنستان رسید، پس نافرمانان گرد آمده در برابر وهومیس برای نبرد به پیش رفتند. کشوری «ایزلا» نام در آشور، آنجا نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن که نافرمان بود را بسیار زد. از ماه «انامک» 15 روز گذشته بود. آنگاه نبرد از سوی آنان درگرفت.
ddddd
ddddddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya patiy duvitīyam hamiçiyā hagmatā paraitā patiš Vaumisam hamaranam cartanaiy Autiyāra nāmā dahyāuš Arminiyaiy avadā hamaranam akunava Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāra hya manā avam kāram tyam hamiçiyam aja vasiy Θūravāharahya māhyā jiyamnam patiy avaθāšām hamaranam kartam pasāva Vaumisa citā mām amānaya Arminiyāiy yātā adam arasam Mādam (OP DB;II;57-63)
fffff
30- داریوش پادشاه می گوید: باز دوباره نافرمانان گردآمده در برابر وهومیس برای نبرد به پیش رفتند. کشوری «آئوتیارا» نام در ارمنستان، آنجا نبرد کردند. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه شورشی را بسیار زد. در واپسین روز از ماه ثور واهر، آنگاه نبرد از سوی آنان درگرفت. پس وهومیس چنان در ارمنستان برایم ماند تا من به ماد رسیدم.
hhhhh
ddddddd
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva adam nijāyam hacā Bābirauš ašiyavam Mādam yaθā Mādam parārasam Kuduruš nāma vardanam Mādaiy avadā hauv Fravartiš hya Mādaiy xšāyaθiya agaubatā āiš hadā kāra patiš mām hamaranam cartanaiy pasāva hamaranam akumā Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāram tyam Fravartaiš adam ajanam vasiy Adukanaišahya māhyā XXV raucabiš θakatā āha avaθā hamaranam akumā (OP DB;II;64-70)
hhhhh
31- داریوش پادشاه می گوید: پس من از بابل دور شده به ماد رفتم. هنگامیکه به ماد رسیدم، شهری «کوندوروش» نام در ماد، آنجا آن فرورتیش که (خود) را پادشاه ماد می خواند، با سپاهی در برابر من برای نبرد آمد. پس نبرد کردیم. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه فرورتیش را من بسیار زدم. از ماه «ادوک نیش» 25 روز گذشته بود. آنگاه نبرد کردیم.
ggggggg
hhhhh
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya pasāva hauv Fravartiš hadā kamnaibiš asabāraibiš amuθa Ragā nāmā dahyāuš Mādaiy avaparā ašiyava pasāva adam kāram frāišayam nipadiy Fravartiš āgarbīta anayatā abiy mām adamšaiy utā nāham utā gaušā utā hazānam frājanam utāšaiy I cašan avajam duvarayāmaiy basta adāriya haruvašim kāra avaina pasāvašim Hagmatānaiy uzmayāpatiy akunavam utā martiyā tyaišaiy fratamā anušiyā āhatā avaiy Hagmatānaiy atar didām frāhajam (OP DB;II;70-78)
hhhhh
32- داریوش پادشاه می گوید: سپس آن فرورتیش با سواران اندک گریخت. کشوری «رگا» نام در ماد، به آنجا رفت. پس من سپاهی را برای پیگرد فرستادم. فرورتیش گرفته شد. به سوی من آورده شد. من هم بینی، هم دو گوش، هم زبان او را بریدم و یک چشم او را درآوردم. او بر در کاخ من بسته شد. همه مردم او را دیدند. سپس او را در «هگمتانه» آویزان کردم، (همراه) با مردانی که برجسته ترین پیروانش بودند. آنان را در هگمتانه در دژی به دار زدم.
hhhhh
hhhhhhhh
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya I martiya Ciçrtaxma nāma Asagartiya hauvmaiy hamiçiya abava kārahyā avaθā aθaha adam xšāyaθiya amiy Asagartaiy Uvaxštrahyā taumāyā pasāva adam kāram Pārsam utā Mādam frāišayam Taxmaspāda nāma Māda manā badaka avamšam maθištam akunavam avaθām aθaham paraitā kāram hamiçiyam hya manā naiy gaubātaiy avam jātā pasāva Taxmaspāda hadā kārā ašiyava hamaranam akunauš hadā Ciçataxmā Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha kāra hya manā avam kāram tyam hamiçiyam aja utā Ciçataxmam agarbāya anaya abiy mām pasāvašaiy adam utā nāham utā gaušā frājanam utāšaiy I cašam avajam duvarayāmaiy basta adāriya haruvašim kāra avaina pasāvašim Arbairāyā uzmayāpatiy akunavam (OP DB;II;78-91)
hhhhh
33- داریوش پادشاه می گوید: مردی «چیثرتخم» نام «اسگرتی»، او از من نافرمان شد، به مردم چنین گفت: من پادشاه اسگرتیا هستم، از دودمان هووخشتر. پس من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. «تخمسپاد» نام مادی بنده من، او را مهست [فرمانده] آنان کرده گفتم: به پیش روید، سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند، آن را بزنید. پس تخمسپاد با سپاه رفت. با تخمسپاد نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه که نافرمان بود را زد و چیثرتخم را دستگیر کرد (و) به سوی من آورد. پس من هم بینی، هم دو گوش او را بریدم و یک چشمش را درآوردم. او بر در کاخ من بسته شد. همه مردم او را دیدم. سپس او را در «اربل» آویزان کردم.
fffffff
fffffff
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya ima tya manā kartam Mādaiy (OP DB;II;91-92)
fffffffff
34- داریوش پادشاه می گوید: این است آنچه بدست من در ماد انجام شد.
fffffffff
kkkkkkkkk
θātiy Dārayavauš xšāyaθiya Parθava utā Varkāna hamiçiyā abava hacāma Fravartaiš agaubatā Vištāspa manā pitā hauv Parθavaiy āha avam kāra avaharda hamiçiya abava pasāva Vištāspa ašiyava hadā kārā hyašaiy anušiya āha Višpauzātiš nāma vardanam Parθavaiy avadā hamaranam akunauš hadā Parθavaibiš Auramazdāmaiy upastām abara vašnā Auramazdāha Vištāspa avam kāram tyam hamiçiyam aja vasiy Viyaxnahya māhya XXII raucabiš θakatā āha avaθāšām hamaranam kartam (OP DB;II;92-98)
dddddd
35- داریوش پادشاه می گوید: پارت و «ورکانه» [گرگان] از من نافرمان شده (خود را) از فرورتیش خواندند. ویشتاسپ پدرم او در پارت بود. مردم از او دور شده نافرمان شدند. پس ویشتاسپ با سپاهی به او وفادار بودند رفت. شهری «ویشپ هوزاتیش» نام در پارت، آنجا با پارتها نبرد کرد. اهورامزدا مرا یاری کرد. به خواست اهورامزدا ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار زد. از ماه ویخنه 22 روز گذشته بود. آنگاه نبرد از سوی آنان درگرفت.
dddddd
ddddd

۵ نظر:

سجاد امیری گفت...

درود بردوست عزیزم. نوشتاری بسیار با شکوه و مفید بود و تلاشتان را در راه مستند نگاری تاریخی می ستایم . به امید روزی که ما ایرانیان یاد بگیریم تاریخ را مستند بخوانیم .

آرتمیس گفت...

درودی بیکران بر شما دوست عزیز آقای امیری پریان
سپاسگزارم از لطف شما دوست عزیز
و پوزش می طلبم از شما که من به تارنگار پر بار شما چند وقتی است که سر نزدم همیشه باعث افتخار بنده است که بتونم از علم و آگاهی شما استفاده کنم
تارنگار شما از معدود تارنگارهایی که اطلاعات شما حاصل زحمات خود شماست وگرنه تارنگار های مانند من که تنها تاریخ نوشته شده را بیان می کند من به شما دوست عزیز تبریک می گم
استفاده برم سپاس...
و چقدر تصاویر زیبایی بودند سپاسگزارم
در پناه خداوند یکتا
شاد باشید و جاودانه
آرتمیس دخت آریا

دانش جوجو گفت...

با سلام و احترام

از اینکه یکی از بینندگان همیشگی وبلاگ شما هستم بسیار خوشحالم و امیدوارم همیشه موفق و پیروز باشید.

این گل [گل] تقدیم به شما و تمام بینندگان وبلاگ شما

شاد شاد شاد باشید.

به ما هم سر بزنید ، منتظرم ... ... ... ... ... Kangavar.tk

داريوش احمدي گفت...

آرزومند پيروزي و شادكامي شما دوست گرامي و فرهيخته هستم

ناشناس گفت...

موفق باشيد
به ماهم سري بزنيد