۳۰ تیر ۱۳۸۸

جایگاه ویژه کوه بغستان

داستان سنگنبشته بیستون
بخش سوم: جایگاه ویژه کوه بغستان
بببببمممم
داریوش بزرگ کوه بیستون را در میانه سرزمین هایی که در فرمان داشت و در دل سرزمین ماد، برای به یادگار گذاردن کارنامه res gestae سالهای نخستین خود برگزید. اینکه چرا او از سرزمین پارس و شهرهای پاسارگاد و تخت جمشید چشم پوشی کرد و بزرگترین سنگنبشته اش را در جایی دور از زادگاه و پایتختش برگزید، خود داستانی شنیدنی دارد.

نخست اینکه او خود را یک آریایی می دانست و ماد هم بخشی از سرزمین آریایی بود. پیوندهای دیرین این سرزمین با سرزمین پارس بسیار ژرف بوده باورها و آیین آنها همسان با یکدیگر، زبان مادها و پارسها دو زبان برادر زاده شده از زبان« ایرانی کهن» و با استناد به نوشته های بسیاری از نوشته های کلاسیک، کوروش بزرگ روزگار نوجوانی خود را در ماد گذراند. پسان تر در همان سنگنبشته بیستون، داریوش از مادها بارها در کنار پارسها یاد کرده و چند تن از فرماندهانش نیز از سرزمین ماد بودند. گویی که دو مردم پارس و ماد برادر یگدیگر بوده و در کنار یکدیگر بودند:

…pasāva drauga dahyauvā vasiy abava utā Pārsaiy utā Mādaiy utā aniyāuvā dahyušuvā (OP-DB I;34-35)

... پس دروغ در کشور بسیار شد، هم در پارس و هم در ماد و هم در دیگر کشورها

θāti Dārayavauš xšāyaθiya nai āha martiya nai Pārsa nai Māda nai amaxam taumāyā kašci haya avam Gaumātam tayam magum xšaçam dītam caxriyā kārašim hacā dršam atrsa kāram vasai avājanaiyā haya paranam Brdiyam adānā avahyarādī kāram avājaniyā mātayamām xšnāsāti taya adam nai Brdiya ami haya Kurauš puça…(OP DB I; 48-53)

داریوش پادشاه می گوید: هیچ مردی نبود نه پارسی، نه مادی، نه هیچ کس از خاندان ما که بتواند آن گئوماته مغ را از پادشاهی به زیر کشد. مردم از او سخت می ترسیدند (زیرا) او شمار بسیاری از مردم که بردیا را پیشتر می شناختند می کشت. برای این مردم را می کشت که «آنها شاید مرا بشناسند که من بردیا پسر کوروش نیستم»...

pasāva adam kāram Pārsam utā Mādam frāišayam Taxmaspāda nāma Māda manā badaka avamšam maθištam akunavam… (OP-DB II;81-83)

.... سپس من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. تخمسپاد نامی مادی بنده من او را بزرگترین (فرمانده) آنها کردم....

تراش پیکره های بیستون و سنگنبشته ها، به احتمال بسیار در پایان سال 521 پ.م یا 520 پ.م آغاز شد و هنگامیکه پیکره سکونخای سکایی را به ردیف دستگیر شدگان افزودند، پایان یافت. درباره گزینش کوه بیستون و دیواره جنوبی آن برای به یادگار گذاردن کارنامه داریوش پیشتر سخن گفتم. اما باز هم شایسته است دیدگاههای بیشتری از پژوهشگران را بررسی کنم.

نخست اینکه برای برای تراشیدن پیکره ها و نیز سنگنبشته، بودن یک دیواره تخت گسترده و آماده نیاز بود و بخش جنوبی کوه بیستون دارای چنین دیواره های آماده ای بود که آن ایرانیان می توانستند یادمانهای خود را بر آنها بتراشند. سده ها پس از آن ایرانیانی دیگر در آنسوی بیستون و در 300 متری غرب سنگنبشته بیستون، تلاش کردند تا یادگاری شگفت انگیز را دیواره ای به گستردگی 40×200 متر (که اکنون به آن دیواره فرهادتراش گویند) برجای گذارند که شوربختانه این کار نیمه کاره ماند.



بخش جنوبی و دیواره کوه بیستون- دید از جنوب شرقی
بببب
دوم اینکه جایگاه این کوه بهترین نقطه برای نگارش سنگنبشته بود. در سراسر کوههایی که موازی با شاهراه کهن بوده اند، کوهپایه های آنها دارای شیبی ملایم هستند که دستاورد این شیب این بوده که خود بدنه و دیواره کوه از جاده فاصله ای دور داشته باشد و اگر بر آنها یادگاری می نوشتند، به آسانی از راه کهن دیده نمی شد. اما کوه بیستون جایگاهی ویژه داشت. دیواره ای عمودی درست برآمده از کنار شاهراه کهن، جایگاهی بسیار چشمگیر را برای تراش پیکره ها و سنگنبشته ها پدیدار ساخته چنانچه کسانی که از این راه آمد و شد داشتند، می توانستند به آسانی آنرا ببینند.

سوم اینکه اگر کسی از میان رودان به سرزمین ماد می آمد و در راه کهن «دشت مادها» (ماهیدشت کنونی) را پشت سر می نهاد، رشته کوهی پیوسته را در شمال این راه می دید که از کرمانشاه کنونی آغاز شده و به سوی شرق پیوسته بود. هنگامیکه او به این رشته کوه می نگریست، آخرین کوه این رشته کوه و دیواره راست آن را میدید که دارای قله ای تیز، زیبا و چشمگیر است.

این کوه پایانی، بیستون بود که روبروی دشت زیبای نیسایه باستانی (OP: Nisāya) و رودخانه زیبای گاماسیاب (گاماسپه) بوده از کنار آن راه بسوی هگمتانه (OP: Hagmatāna) و ری (OP: Ragā)، راهی دیگر به سوی دژ سیکیهوواتیش (OP: Sikayuvatiš) در همان نیسایه و راهی دیگر به سوی دینور باستانی پیوسته بود.

چهارم اینکه دو چشمه زیبا در دوگوشه این کوه دیده می شوند که برای کسانیکه از راه کهن می گذشتند، آرامشگاهی بسیار نیک بود. در سراسر دشت نیسایه در ماد چشمه های آب بسیار و دریاچه هایی زیبا دیده می شد. اما جایگاه این دوچشمه چنان بود که کاروانها و نیز سپاهیانی که از سوی ایران به سوی میان رودان می شتافتند، این چشمه و پردیس جلوی بیستون را می دیدند و برای آسودگی خود دشت کنار آن را برمی گزیدند. داریوش بزرگ می دانست که سنگنبشته ای که بر فراز دیواره بالای یکی از این چشمه ها خواهد نوشت، برای هزاران سال جلوی دید مردمانی خواهد بود که به اینجا می آیند.

این چشمه های زیبا و همچنین رود گاماسپه، دشت روبروی این کوه را به ویژه در بهار بسیار زیبا و با شکوه ساخته بود. چنانچه پسان تر نیز اسکندر گجسته که نامداری این کوه و دشت را شنیده بود، به دیدار آنها شتافت و هنگامیکه دشت زیبا و کوههای سنگی سترگ را دید، سخت به شگفتی افتاد. دیودوروس سیکولوس (Diodorus Siculus) خود درباره این دشت نوشت:

«جایگاهی است زیبا و پرشکوه، سرشار از درختان میوه و همه آن چیزهایی که کام زندگی است و زندگی را برای انسان زیبا می کند» (دیودوروس سیکولوس، کتاب هفدهم، 110و5) للل
نننننن
پنجم اینکه همین دیودوروس به نام آن اشاره کرده است. Bagastanon که در نوشته های همین نویسنده آورده شده از واژه پارسی باستان *Bagistāna (جایگاه خدا) گرفته شده است. همین نام را باید چنین دید که جایگاه مقدسی که در پای همین کوه و درست در روبروی سنگنبشته داریوش بزرگ بود، از چنان نامداری برخوردار شد که خود کوه بیستون را «بغستان» نامگذاری نمودند. کتزیاس خود نوشته بود که این کوه بزرگ به «زئوس» (اهورا مزدا) پیشکش شده و همین مقدس بودن این کوه بود که داریوش را برای نگارش یادگار خود برانگیخت .

« لوشی» (Luschey) نخستین بار گزارشی از سکوی یافت شده سنگی به اندازه 10×10 متر را بر فراز جایگاهی روبروی سنگنبشته بیستون داد. او گفت که این سکو به احتمال بسیار جایگاه یک آتشکده بوده است.


سکوی جایگاه مقدس در سوی شرق سنگنبشته بیستون که فراز این دیواره سنگی نمایان است
نننننننن
ششم اینکه خود داریوش بزرگ گئوماته را در سال 522 پ.م و در نزدیکی همین کوه کشت. در ستون یکم OP در همین سنگنبشته داریوش گفت که گئوماته مغ را در دژی بنام سیکیهوواتیش در سرزمین نیسایه در ماد کشته است که به باور بسیاری از پژوهشگران دشت بیستون همان نیسایه و دژ سیکیهوواتیش در کوههای روبروی بیستون و جایی است که اکنون دخمه های اسحاق وند در آن دیده می شود، بوده است.

avaθā adam hadā kamnaibiš martiyaibiš avam Gaumātam tayam magum avājanam utā tayaišai fratamā martiyā anušiyā āhantā Sikayuvatiš nāmā didā Nisāya nāmā dahyāuš Mādai avādašim avājanam…(OP DB I; Par. 13)

...آنگاه من با شمار اندکی از مردان آن گئوماته مغ را کشتم و کسانی را که وفاداران اصلی به او بودند، دژی بنام سیکیهوواتیش سرزمینی به نام نیسایه در ماد، آنجا او را کشتم...

پس چنین ویژگی هایی بودکه کوه بیستون را جایگاهی بسیار ویژه برای نگارش سنگنبشته داریوش بزرگ ساخت. ویژگیهای جغرافیایی، سیاسی و پیوند آن با آیین زرتشت، داریوش را واداشت تا از سرزمین پارس چشم پوشی کرده و بزرگترین سنگنبشته میخی را در میانه ماد برپا سازد. همچنین باید این را هم گفت که خود داریوش دست کم دوبار این کوه بزرگ را از نزدیک دیده بود. بار نخست هنگامیکه با شش تن از همدستانش برای کشتن گئوماته به اینجا آمدند و بار دوم هنگامیکه درگیر شورش فرورتیش (OP: Fravartiš) در ماد شده بود.

پیش از آغاز این شورش، او در بابل شورش نیدینتوبل (OP: Nadintabaira) را فرونشانده بود که آگاهش ساختند سرزمین های پارس، ایلام، آشور، مصر، پرثو، مرو، ثتگوش و همچنین سکاها شورش کرده اند. بزرگترین و پردردسرترین این شورشها، شورش در ماد بود که فرورتیش نامی به راه انداخته بود. داریوش که خود می بایست میان رودان و نیز سرزمین های غربی را سامان دهد، یکی از همان همدستانش در کشتن گئوماته را که جز بهترین فرماندهانش نیز بود بنام « ویدرنه» (OP: Vidarna) ، فرمانده بخشی از سپاه کرد و او را برای نبرد با شورشیان از همان راه کهن به ماد فرستاد.

ویدرنه به ماد آمد و در نزدیکی شهری بنام «مارو» (OP: Māruš) با شورشیان جنگید. شورشیان شکست خوردند. آنگاه آنچنانکه داریوش خود می گوید:

pasāva hauv kāra hya manā Kapada nāma dahyāuš Mādaiy avadā mām amānaiya yātā adam arasam Mādam (OP-DB Col. II,27-29)

... پس آن سپاه من (در) سرزمینی «کمپد» نام آنجا برایم (چشم به راه من) ماندند تا من به ماد رسیدم.

سپاهی که در فرمان ویدرنه بود، پس از شکست شورشیان در سرزمینی بنام «کمپد» با همان آرایش نظامی ماندند تا داریوش با سپاه در فرمانش از بابل به آنها بپیوندد. در نسخه ایلامی بیستون این نام Kam-pan-taš (ستون دوم، خط 20) و در نسخه اکدی Ha-am-ba-nu (خط47) نگاشته شده است. پس باید بپذیریم که این ایرانیان باستان این نام را Ka(m)pada می خواندند که آشکارا همان دشت میان کرمانشاه کنونی تا بیستون بوده است.

پس ویدرنه سپاهش را در جایی نگاه داشت که در نزدیکی همان کوه بود و سپس داریوش بزرگ به او پیوست. از این پس ستاد فرماندهی داریوش برای نبرد با شورشیان همین جا بود. چرا که می بایست هم به بابل دسترسی داشته و هم برای نبرد و پیشروی بسوی هگمتانه آماده شود. در همین جا بود که داریوش آن کوههایی را که به بیستون می رسید دید و در آنجا با فرماندهانش دیواره بیستون را برای تراش پیکره ها و سنگنبشته هایش برگزید.

پیش از آنکه او در شاهراه کهن به این جایگاه برسد، از جایگاهی که هم اکنون «سرپل ذهاب» نامیده می شود گذشته و پیکره های تراشیده شده بدست آنوبانینی در هزاره سوم پیش از میلاد را از نزدیک دیده از آن برای تراشیدن پیکره های خود در بیستون الگوبرداری کرده بود.

در سرپل ذهاب 5 آثار باستانی همسان دیده می شود. دو پیکره نگاری یکی بالا و دیگری بر روی سنگی بزرگ روبروی شاهراه کهن تراشیده شده اند. در پیرامون گوشه سنگ شرقی و در پایین یک دهانه بزرگ سنگی، پیکره ای دیگر است. دو پیکره نگاری دیگر نیز بر سنگ غربی در میان جویبار هستند. در پیکره نگاری بالایی بر سنگ شرقی، آنوبانینی روبروی ایزدبانو ایشتار ایستاده که این ایزد بانو به او حلقه ای پیشکش می دهد. ایشتار یک ریسمان در دست گرفته که دو تن از دستگیر شدگان زانو زده به آن بسته شده اند.

آنوبانینی کلاه خودی برسر، شمشیری (تبری) در دست چپ و کمانی در دست راستش دیده می شود. پای چپ او بر تن برهنه یک دستگیر شده دیگر است. ستاره ای هشت پر درون یک دایره میان پادشاه و ایزد بانو است. آشکار است که این ستاره نماد « شاماش» خدای خورشید میان رودان بوده که پیوسته چون « میترای ایرانی» می گفتند که نگهبان پیمانهای میان مردم و نگاه کننده از آسمان بر زمین است. بر روی یک تابلوی سنگی کوچک زیر این پیکره ها شش دستگیر شده که همگی لخت هستند دیده می شود و بر سوی راست همین تابلو سنگنبشته ای اکدی.

نمایش هنرمندانه این پیکره نگاری و چگونگی پرداخت آن، خود الگویی برای طرح ریزی و تراش پیکره های بیستون بود. در بیستون نیز داریوش پای چپش را بر سینه گئوماته گذاشته در دست چپش کمانی گرفته و دست راستش به نشان درود به « دایره بالدار » بالا آمده است. دایره بالدار درست بر فراز دستگیر شدگان در پرواز بوده و پیکره درون آن حلقه ای را به داریوش پیشکش داده و بر سرش نیز همان ستاره هشت پر دیده می شود. آشکار است که این دایره بالدار که پیشینه نمایش آن به روزگار «پادشاهی کهن» (نیمه نخست هزاره سوم پیش از میلاد) در مصر باستان می رسید، با اندیشه های خورشید و باور به نقش آن در نبرد کیهانی روشنایی و تاریکی در پیوند است. 9 دستگیر شده که در برابر داریوش ایستاده اند با بند به یکدیگر بسته و دستانشان نیز از پشت بسته شده است.
در تراش سنگنبشته بیستون علاوه از پیکره های سرپل ذهاب، پیکره نگاری دیگر نیز الگوی داریوش بود. ستون سنگی « نارام سین» (Naram sin) هفتصد سال پیش از داریوش بدست «شوتروک ناخونته» (Shutruk Nahhunte) 1185-1155 پ.م از میان رودان به شوش آورده شده و تا روزگار مدرن که بدست کاوشگران فرانسوی از زیر خاک آورده شد، در شوش بود. آن هنگام که داریوش به پادشاهی رسیده بود، این ستون سنگی هنوز در کاخهای شوش بود و آوازه آن به گوش او رسیده. پس این ستون سنگی نیز در آفرینش هنری سنگنبشته بیستون نقش داشت.

کوه بیستون جایگاهی ویژه و کمیاب برای به یادگار گذاردن کارنامه داریوش بود. جایگاه جغرافیایی، پیوستگی آن با آیین و باور ایرانیان کهن و همچنین زمینه تاریخی آن داریوش را برآن داشت تا آنرا برای نگارش بزرگترین سنگنبشته خود برگزیند.

هیچ نظری موجود نیست: