جستار ششم: نخستین کنجکاوان
ییییییییی
چکیده جستار:
یییییییییی
در سال 1452 میلادی شهر «قسطنطنیه» بدست سلطان محمد فاتح که یک عثمانی دوآتشه بود گشوده شد و چند سال پس از آن اروپاییان که از پیشروی عثمانیان به سوی غرب در هراس بودند تلاش کردند تا با ایرانیان که در سرزمینی آنسوی عثمانیان می زیستند، پیمانهایی ببندند تا آنها را برانگیزانند که از پشت سر به عثمانی ها یورش برند. در آن روزگار آنها چیزهایی درباره ایرانیان که در تاریخ آنها را به نام «پارسها» (Persians) می شناختند، شنیده بودند. چیزهایی درباره تاریخ و گذشته دیرین آنها خوانده و می دانستند که روزگاری مردانی بزرگ چون کوروش از میان آنان برخاسته و در کلیساهای خود با خواندن کتاب «متی» می دیدند که نخستین کسانی که به مریم و پسرش عیسی که تازه چشم به جهان گشوده بود پیشکش آوردند «مغانی» بودند که از شرق آمده بودند. نام پارس برای آنان نامی آشنا اما مبهم بود و کسی چون «دانته» ایتالیایی در نوشتن «کمدی الهی» خود از سرودهای پارسی «ارداویراف نامه» الهام گرفته بود.
پس به ویژه ونیزی ها که در تیررس نیروی دریایی عثمانی در دریای مدیترانه بوده و سلطان محمد فاتح نیز پیام داده بود که آرزو دارد بسوی واتیکان پیشروی کند، از اینکه چیرگی آنها بر راههای بازرگانی دریایی مدیترانه سخت به خطر افتاده به هراس آمده و برآن شدند تا با ایرانیان آمد و شد برقرار ساخته و ایرانیان را بیشتر بشناسند.
هرگاه اروپاییان از سوی نیرویی شرقی تهدید می شدند به یاد ایرانیان می افتادند. سده ها پیش از آن نیز هنگامیکه مغولها تا لهستان و مجارستان کنونی پیشروی کرده بودند، هراسی در دل اروپاییان افکنده شده بود و آنها تلاش کرده بودند تا با تشویق مغولها به مسیحی شدن و فرستادن پیک های خود به ایران، آنها را از یورش به اروپا به یورش به سرزمین های اسلامی خاورمیانه منحرف کنند.
در گرماگرم سالهایی که ونیزی ها یک محموله توپ و اسلحه گرم را پنهانی به دربار «امیرحسن بیگ بایندری» (اوزن حسن) که شاه «آق قویونلو» در تبریز بود فرستادند (1471)، یکی از این ونیزی ها به نام «جوزپه باربارو» (Josafat Barbaro) در سفر خود به ایران سر از دشت مرغاب درآورد و ساختمان سنگی چهارگوش را از نزدیک دید (1474). آنچنانکه او در یادداشتهای خود نوشت، در گوشه و کنار این ساختمان نوشته هایی شگفت انگیز دیده می شد و هر کس که پیشتر به زیارت این ساختمان آمده بود، نشان یا نوشته ای را بر آن گذارده بود. از آنجا که باربارو به نویسه های عربی آشنایی یافته بود، او توانست از میان آن نشانه ها، واژه «مادر سلیمان» را بخواند و پسان تر نوشت که مردم آنجا را «گور مادر سلیمان» می نامند.
این نخستین گزارش درباره دشت مرغاب از سوی کنجکاوان بود. اندکی پس از یک سده که صفویان در ایران روی کار آمدند بویژه در روزگار شاه عباس بزرگ، گروههای بسیاری از اروپاییان دوباره به سوی سرزمینی که نامش را در کتابهای کهن خوانده بودند سرازیر شدند. «دن گارسیا دسیلوا فیگوروا» (Garcia de Silva Figueroa) که فرستاده فیلیپ سوم شاه اسپانیا در دربار اصفهان بود، از شهرهای قم، شیراز و... دیدار کرد. نامه های او نشان می دهد که در سال 1621 یادمانهای پارس را از نزدیک دید و نخستین بار او بود که ویرانه های تخت جمشید را همان «پرسپولیس» (Persepolis) کتابهای کلاسیک یکی دانست (ا. پریان)................
ییییییییییییی
ییییییییی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر