‏نمایش پست‌ها با برچسب گشتاری در پاسارگاد. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب گشتاری در پاسارگاد. نمایش همه پست‌ها

۹ مرداد ۱۳۸۸

شیفته ای در راه مرغاب

گشتاری در پاسارگاد
جستار سیزدهم: شیفته ای در راه مرغاب
یییییی
کلادیوس جیمز ریچ در نخستین روزهای ماه آگوست 1821 و در میانه تابستان در شهر شیراز بود. با این همه آب و هوای این شهر و چشمه سارهایش چنان زیبا و دلپذیر بود که نوشته های او آدمی را به یاد سرودهای زیبای حافظ درباره این شهر می اندازد.

« ستایش های بسیار درباره آب و هوا گفته شده و بسیار در آنها گزافه گویی شده است. گرمای روز تحمل شدنی است. شبها بی آنکه سرد باشند، دلپذیر و خنک هستند. نیازی به هوای خنک نیست و من این آب و هوا را بسیار بیش از آنسوی کردستان می پذیرم. چنانچه روزها نه چندان گرم است و شبها نه چندان سرد و هنگامیکه هوا رو به خنکی می رود، روز و شب با هم خنک شده و با هم برابر می شوند...»

او از شیراز برای دیدار از یادمانهای کهن این سرزمین برنامه ریزی کرده و هدفش دیدار از پرسپولیس باستانی، دشت مرغاب و نقش رستم بود. در اینجا بهتر است ما دیگر سخن نگوییم. چرا که او خود در یادداشتهایش درباره برنامه دیدار از این یادمانها و برنامه ریزی ها به نیکی نوشته و ما با خواندن آنها شور و احساس او را به نیکی دریافته دیدگاههای او را درباره ویرانه های کهن می توانیم بررسی کنیم.

« چهاردهم آگوست- اکنون روشنایی ماه در شبها به گونه ای شگفت انگیز زیباست و من برآنم دیگر نگذارم آنها اشتباه کنند. برآن شدم تا خودم به دلیل گردشهای باستانی خویش سودمند و کمک باشم. ماه تنها چیزی است که در شب، پیشروی یکنواخت را کاهش می دهد. در کنار برخی چیزها و در نگاه به پرسپولیس و آرامگاه کوروش، به ویژه هنگامیکه من در روشنایی کمرنگ ماه به آنها می نگرم، چیزهایی هستند که امیدوارم بر پندارها و گمانه زنی های من اثر بگذارند و این مرا وادار می کند که این سفر را [ برای دیدار از آنها] بپذیرم.

گمان می کنم که باید شرمسار باشم که بیش از آنچه برای گردش باستانی خود انجام می دهم سخن بگویم. ویرانه هایی که من پیشنهاد می کنم دیگران آنها را ببینند، به دست دوستمان پورتر [ کرپورتر] چنان با موشکافی و درست اندازه گیری، نقاشی و یادداشت برداری شده که چیزی از آنها جا نیفتاده و دیگر جایی برای سپردن خودم به تخیل پردازی های با شکوه درباره خط ها، پرگار، مداد و... نیست و این تخیل پردازی ها بسیار سست هستند. آشکار است که برای اندک افرادی، گونه ای دلپذیری و خوشنودی در یافتن و سپس نمایش سراسری طرحهای جایگاههایی که فرو ریخته اند دیده می شود. با این همه من در این هنگام ترجیح می دهم این چیزها را کنار گذاشته و هنگام بیکاری درباره نشانه های گذشت روزگار اندیشه کنم و بگذارم پندارهایم برخاسته و برای آماده سازی سراسر مدارک و همه شکوهی که شاید از آنها زاده و بیرون زند، از پی یکدیگر آیند.

«توتسلا اتانت» (Toutcela etant) ! پیشنهاد می کنیم سفرمان را فردا پس از نیمروز آغاز کنیم، نخست به سوی مرغاب (Morgaub)، چرا که آنجا دورترین جایی است که امیدارم چندی را در آن به سر برم. چیزی که در آنجا پرسش برانگیز است کنکاش و گمانه زنی ها درباره آرامگاه کوروش و «پاساگاردا» (Pasagardae) است. در راه بازگشت، ما «پرسپولیس» (Persepolis) و «نقش رستم» (Nakshi Rustum) را بازدید خواهیم کرد که به احتمال بسیار، دو روز آنجا خواهیم بود و برای ما بسیار دلچسب خواهد بود. «مستر تود» (Mr. Tod) همراه ما خواهد آمد. «تیلور» (Taylor) چیزهایی درباره همراه بودن با ما گفته و «مستر استورمی» (Mr. Sturmey) هنوز میان کارش و آرزوی همراه بودن با ما تصمیمش را نگرفته ولی پیشنهاد داده است که هنگام برگشت به پرسپولیس، آنجا با ما دیدار کند...

دیر زمانی است که پرسپولیس آرزوهایم را به خود کشانده است. جایگاه های دیگر با دانش و آگاهی درباره چگونگی آنها آدمی را شیفته می سازند، اما چیزهایی در پرسپولیس هست که با وجود پرسش ها و شک بسیاری درباره آن ویرانه ها، گونه ای از شیفتگی افزون شده را درباره آن پدیدار می سازند...
31 آگوست- شب گذشته از سفر و اردوکشی خود بازگشتم. روز 15 آگوست، هنگام سپیده دم به راه افتادیم. میهمانی و بزم همیشگی من برای مستر تود که همراهی دلنشین بود کاهش یافت. نخستین گام ما رفتن به سوی «زرگون» (Zergoon) بود که غروب 16 آگوست از آنجا بیرون زده و به سوی سکوی پرسپولیس سوار بر اسب به راه افتادیم. هوا تاریک بود. هنگامیکه از پل «آراکس» (Araxes) [ بند امیر] گذشتیم، هیجانم بسیار و دلم سراسر در تب و تاب شده بود. زمانی در کودکی «چاردین» (Chardin) الهام بخش من بود و از همان کودکی آرزویی بزرگ برای دیدن این ویرانه ها و آرزوهای شورانگیز در من نمایان بود و هیچگاه زدوده نشده بودند. این آرزوها چنان خرسند و مرا خوشنود می ساخت که انگیزه های گفته شده با دلیل، از این پس هیچگاه برابر و یکسان نیستند. با این همه پژوهش های فراوان باستان شناسی من، یک شیفتگی به آنها را افزون بر دیگر انگیزه ها، در من ایجاد کرده و آنچنانکه من سوار بر اسب و زیر روشنایی زیبای ستارگان به راه افتاده بودم، بازتاب بی شمار رویدادهای بزرگ که آنجا رخ داده بودند، همگی در اندیشه من گردآمده بودند. من آن هنگام، در حال و هوای لذت بردن از چیزهایی بودم که از دیرباز آرزویش را داشتم و چه هنگام دلپذیر و زیبایی است! دست کم تیزی کوه اشاره شده به جدا کردن خودش از خط کوههایی آغاز کرد که ما به سوی آنها پیش می رفتیم. مستر تود به آن کوه اشاره کرد و گفت: «آنجا، ویرانه ها پایین آن کوه هستند». در آن هنگام ماه با زیبایی شگفت انگیزی از پشت همان کوه برخاست و روزگاران و زمانها در یک هنگام، در برابر پندار من گرد آمدند............ ادامه دارد
تتتتتتتتتتتتتت
دوستانی که مایل به دریافت متن کامل این جستار به صورت پی دی اف شده هستند می توانند به آدرس اینترنتی .............. تماس بگیرند. سپاسگذارم
سسسسسسسس

کلاودیوس جیمز ریچ و جهان باستان شناسی

گشتاری در پاسارگاد
جستار دوازدهم: کلادیوس جیمز ریچ و جهان باستان شناسی
ممممممم
چکیده جستار:
سسسسسسسسسس
سپاس رابرت کرپورتر- یک نابغه- سفر به مصر و آسیای کوچک- هنرهای شرقی- کلادیوس جیمز ریچ در راه هند- یک مملوک در دمشق- سر جیمز مکینتاش- کنسول بریتانیا- به سوی میان رودان- گهواره تمدنهای کهن- حله و کاوش در بابل باستانی- در جستجوی نینوا- یافته های باستان شناسی- تپه های باستانی موصل- کلادیوس و نوشته های میخی- بیماری ناشناخته- سفر به اروپا و بازگشت- سفری دراز بسوی شمال عراق- سفر به ایران- بوشهر و شیراز- بسوی تخت جمشید، نقش رستم و دشت مرغاب- بازگشت به شیراز و مرگ

سر رابرت کرپورتر (Sir Robert Ker Porter) واپسین بخش از یادداشتهایش را به نام «مسافرتها به گرجستان، ایران، ارمنستان، بابل باستانی و... در سالهای 1817، 1818، 1819 و 1820» (Travels in Georgia, Persia, Armenia, Ancient Babylonia. &c, &c, During the years 1917, 1818, 1819, 1820) با سپاس و ستایش از مردی به پایان برد که منش نیک و بزرگواری گسترده و اندیشه هایش درباره یادمانهای باستانی شرق با نگاهی آفرین برانگیز همراه بود.

« مردی که پندار و اندیشه درخشان و نیک منشی او سراسر روشن و آشکار بود و راه همه مسافرانی را که در دایره نفوذ اندیشه هایش آمده بودند هموار ساخت. او هنگامی به نام یک نماینده و دیپلمات کارش را با وفاداری انجام می داد که انسان دوستیش نیز در کنار کارش آشکار بود...»

این مرد کسی جز «کلادیوس جیمز ریچ» (Claudius James Rich) جوان هم میهن کرپورتر نبود و هنگامیکه رابرت کرپورتر به همراه نگاره هایش از سفر به ایران باز می گشت، سر راه خود در میان رودان به دیدارش شتافت. آن هنگام کلادیوس جوان به نام کنسول بریتانیا در جستجوی نشانه های تمدن های کهن بابل و آشور به مدارکی بسیار ارزشمند دست یافته بود. کرپورتر در دیدار با او یافته ها و به ویژه نگاره هایش را از گنجهای باستانی ایران به او نشان داد و کلادیوس را شیفته دیدار از گنجهای نهفته این سرزمین کرد.

کلادیوس جیمز ریچ در 28 مارس 1787 در شهر «دیجون» (Dijon) در ایالت «بورگوندی» (Burgundy) فرانسه زاده شد. پدر و مادرش انگلیسی بودند. پس آشکار بود که کلادیوس افزون بر زبان مادری، فرانسه را نیز بداند. روزگار کودکیش در « بریستول» (Bristol) در غرب انگلستان سپری شد. از همان زمان کودکی هوش و زیرکی او بر همگان آشکار بود. چنانچه در 9 سالگی دیدن یک نسخه کتاب عربی، او را شیفته فراگیری زبانهای شرقی کرد. از آن پس عربی آموخت و افزون بر زبانهای یونانی و لاتین، زبانهای سریانی، پارسی، ترکی، عبری و اندکی چینی را فراگرفت و شگفت آور است که نابغه ما همه این زبانها را خودآموز و بدون آموزگار آموخت............
سسسسسسسس
دوستانی که مایل به دریافت متن کامل این مقاله هستند می توانند به آدرس اینترنتی ........... تماس بگیرند. سپاسگذارم
سسسسسس

رابرت کرپورتر جوینده ای دردشت مرغاب

گشتاری در پاسارگاد
جستار یازدهم: رابرت کرپورتر جوینده ای در دشت مرغاب
ییییییییی
چکیده جستار:
ییییییییییییییییی
سر رابرت کرپورتر و دشت مرغاب- ساختمان سنگی چهارگوش- آرامگاه کوروش- اتاقی کوچک- سقفی شگفت انگیز- نویسه های میخی- سکوهای سنگی- چهارستون بزرگ- ستون استوانه ای- هرتسفلد و کاخ S – هشت پایه ستون سیاه- پیکره های شگفت انگیز- مرد بالدار- چهاربال بزرگ- سنگنبشته میخی- نگاره کرپورتر- کاخ R- تاج hmhm- فرشتگان- هنرهای نهفته- خاور نزدیک باستان
ااااا
ایران از دهه دوم سده نوزدهم میلادی به جایگاهی ویژه در پژوهشهای باستان شناسی و زبانهای کهن دست یافت. بیشترین این پژوهشها از یادداشتها و نگاره های کسانی برگرفته شده بود که به این سرزمین مسافرت کرده و درباره سازه ها و سنگنبشته های باستانی آورده بودند. از میان آنها نوشته ها و نگاره های «سر رابرت کرپورتر» (Sir Robert Ker Porter) جایگاهای بس برجسته داشت. او دهها طرح، نگاره و نقشه از تخت جمشید و نقش رستم کشید، درباره آنها دقیق نوشت و پیش از آن، ساختمان سنگی چهارگوش دشت مرغاب و ویرانه های آن دشت را بررسی کرد. یادداشتهایی که کرپورتر از دشت مرغاب برداشت، نخستین گزارش علمی از کنجکاوی بود که این دشت خاموش را با رازهای مهمی که در آن نهفته بود، به جهان باستان شناسی نمایان ساخت.

رابرت کرپورتر در سال 1818 در دشت مرغاب بود. او با کنجکاوی بسیار ساختمان سنگی چهارگوش را بررسی کرد. حتی توانست به دور از چشم زنان درون آن را ببیند. تلاش او این بود که دریابد آیا این ساختمان همان آرامگاه کوروش بزرگ است که روزگاری یونانیان و رومیان درباره آن نوشته بودند. ساختمان دروازه ای کوچک و راهرویی باریک داشت، چنانچه برای رفتن به اتاق آن، به ناچار می بایست خم شد. درون ساختمان اتاقی کوچک بود که گودالها و فرورفتگی هایی در کف و سقف آن دیده می شد. کرپورتر در نگاه به درون اتاق، آشکارا آن را با نوشته های نویسندگان کلاسیک درباره آرامگاه کوروش همانند دید.

«اندازه کوچک در که مردی بلند قد نمی تواند بی آنکه خم شود درون آن رود، همانهایی هستند که در نوشته ها آورده شده و گودالها در کف و در انتهای بالای اتاق، درست در جایگاه و اندازه هایی برای جای دادن بست ها و چنگ های آهنین و نگهداشتن یک تابوت زرین هستند...»

فرورفتگی های راهرو چنان بود که کرپورتر گمان کرد در روزگاری دور، اتاق دری سنگی داشت که همیشه بسته بوده مگر در زمانهایی ویژه و اتاق به اندازه ای بود که بتوان تابوتی را در آن جای داد. همچنین جایی بسنده برای نگهداری یک تخت و چیزهای دیگر داشت. پس درون اتاق با آنچه که یونانیان و رومیان درباره آرامگاه کوروش نوشته بودند، همسان بود.

در بیرون ساختمان، کرپورتر به سقف شیبدار روی اتاق خیره شد. چیزی که در نوشته های کلاسیک درباره آرامگاه کوروش بزرگ دیده می شد، اشاره «آریانوس» (Arianus) به سقف آرامگاه از زبان « آریستوبولوس» (Aristobolus) از فرماندهان اسکندر مقدونی است. آشکار بود که آریستوبولوس نیز به سقف آرامگاه کوروش خیره شده و این سقف نیز، در آن روزگار دربرابر چشمانش شگفت انگیز می نمود. چنانچه پسان تر هنگامیکه او برای دیگران از آرامگاه کوروش سخن می گفت، یاد نمودن از این سقف را فراموش نمی کرد و گفته های او پس از چند نسل به آریانوس رسید............
ییییییییییییی
دوستانی که علاقه مند به دریافت متن کامل این مقاله هستند می توانند با آدرس اینترنتی ......... تماس بگیرند. سپاسگذارم
یییییییییییییییی

۷ مرداد ۱۳۸۸

کرپورتر مرد نگاره ها

گشتاری در پاسارگاد
جستار دهم: کرپورتر مرد نگاره ها
ههههههه

چکیده جستار:

خانواده هنرمند-سن پترزبورگ و تالار نیروی دریایی- رابرت کرپورتر در کنار سرجان مور- ازدواج با شاهزاده- اولنین کارگردان ایران شناسان- شیفته ایران باستان- کنجکاوان پیشنین- اولنین و گروتفند- پیشنهاد شگفت انگیز- آغاز سفر کرپورتر- عباس میرزا و فتحعلی شاه- اصفهان و هنر زیبای ایرانی- به سوی پارس- کرپورتر در دشت مرغاب- آرامگاه کوروش بزرگ و مرد بالدار- نقش رستم- تخت جمشید بهشت پیکره ها- بیستون و کوه زیبا- تاق بستان- نشان شیر و خورشید- بازگشت- نگاره ها و یادداشتها- زندگی کرپورتر تا مرگ- آغاز باستان شناسی نویندددددد

اگر «گروتفند» راز ساختمان سنگی دشت مرغاب را گشود، « رابرت کرپورتر» آن ساختمان و دشت را به جهانیان نمایش داد. کار کرپورتر در نشان دادن سازه های ایران کهن چنان شگفت انگیز بود که گزافه نیست او را هم تراز کسانی چون «سرهنری راولینسن» در خوانش نوشته های میخی بیستون و پرده برداشتن از زبانهای باستانی خاور نزدیک بدانیم. نگاره ها، طرحها و نقشه هایی که او در دهه دوم سده نوزدهم میلادی از ایران، طبیعت، مردم، یادمانهای کهن و سنگنبشته ها کشید، چشم اندازی روشن از این سرزمین و تاریخ کهن آن را فراروی جهانیان گذاشت. کرپورتر از نخستین بزرگان ایران شناسی بود و ایران شناسی، نیای دانش شناخت خاورنزدیک باستان.
ممممم
با پخش یادداشتها و نمایش نقاشی هایی که کرپورتر از ایران کشید، این سرزمین دیگر کشوری دورافتاده و پرت نبود. از این پس آنچه که جهان غرب در کتابهای کلاسیک یونانی و رومی و گاهی در عهد عتیق و نوین جستجو می کرد، در این نوشته ها و نگاره های کرپورتر می یافت. کار ارزشمند و برجسته کرپورتر از آنجا بود که نقاشی هایش با هدف گردآوردن مجموعه ای از نگاره های یادمانهای کهن و همچنین بررسی و پژوهش شرق شناسان درباره آنها بود. پس این نگاره ها نخستین دستاورد دانشی درباره شرق کهن به ویژه آغاز پژوهشهای ایران باستان در دانشگاههای اروپا بود. زیرا آنها چنان هنرمندانه، دقیق و زیبا کشیده شده بودند که ریزترین بخشها و سنگها چه سالم و چه آسیب دیده را از یادمانهای هخامنشی، ساسانی، میان رودان و همچنین نوشته های میخی و پارسی میانه را نمایش می دادند. این نگاره ها در روزگاری که هنوز دوربین های عکاسی نبود، چگونگی یادمانهای کهن و میزان و میزان آسیب دیدگی آنها را در آغاز سده نوزدهم نمایان می سازد. یادمانهایی که تا زمان کنونی برخی از آنها بسیار بیشتر آسیب دیده یا حتی از میان رفته اند.

شایسته است دانش کنونی ایران شناسی، باستان شناسی و زبانهای باستانی سپاسگذار چنین مردی باشد. مردی که رئیس «آکادمی هنرهای فاخر» در سن پترزبورگ او را سخت شیفته ایران باستان ساخته از او قول گرفته بود نگاره هایی دقیق از یادمانهای آن کشیده برایش بیاورد. پس ببینیم رابرت کرپورتر و آن کسی که او را به سوی ایران فرستاد که بودند، او چگونه به ایران آمد، چه کار کرد و ماجرایش چه بود. سپس نوشته ها و نگاره هایش را در دشت مرغاب پیگیری می کنیم.
للللل
«سر رابرت کرپورتر» (Sir Robert Ker Porter) در سال 1777 در خانواده ای هنرپرور در شهر «درهام» (Durham) در انگلستان چشم به جهان گشود. او برادر رمان نویسان نامدار «آنا ماریا پورتر» (Anna Maria Porter 1780-1832) و «جین پورتر» (Jane Porter 1776-1850) بود. از همان روزگار کودکی کرپورتر شیفته هنر شد چنانچه مادرش در سال 1790 او را به لندن برد تا در «آکادمی شاهی» (Royal Academy) زیر نظر «بنجامین وست» (Benjamin West) هنر نقاشی بیاموزد. هوش، توانایی و پیشرفت او چنان بود که در همان سالها، نگاره های زیبایی درباره دین مانند موعظه «سن جان» (St. John) (به سفارش کالج سن جان کمبریج) کشید. سپس به موضوعات جنگی روی آورد و نگاره هایی از میدان جنگ پدیدار ساخت. نگاره او به نام «توفان سرینگ پاتام» (The storming of Seringpatam) که در سال 1800 کشیده شد، کاری بزرگ و برجسته بود و او را به نام یک هنرمند نقاش زبانزد دیگر هنرمندان ساخت............
یییییی
سسسسسسسس

۶ مرداد ۱۳۸۸

لاسن و جستجوی پیام کوروش بزرگ

گشتاری در پاسارگاد
جستار نهم: لاسن و جستجوی پیام کوروش بزرگ
تتتتتتت
چکیده این بخش:
ییییییی
از دهه دوم سده نوزدهم که نداهایی در اروپا درباره رازهای پنهان شرق کهن شنیده می شد، نام سرزمین ایران (Persia) در کنار نام سرزمینهایی چون مصر (Egypt) زبانزد اندیشمندان و کنجکاوان بود. درمیان برخی از آنها سخن از رازگشایی نوشته هایی مرموز بود که مسافران هنگام دیدار از چهل منار، دشت مرغاب و بیستون رونویسی کرده با خود به اروپا آورده بودند. نویسه های این نوشته ها چون مانند پیکانهای کوچک به نظر می رسیدند، به نویسه های «سرپیکانی» (arrow-headed) یا «میخی» (Cuneiform) نامدار شده بودند.

برخی از آنها دارای نویسه هایی ساده بوده اما برخی دیگر، سیمایی پیچیده و درهم داشت. شمار اندکی از نویسه های ساده که به دست دانشمندانی چون گروتفند آلمانی رازگشایی شده بودند، نشان می داد زبان سخنانی که با این گونه نویسه ها نوشته شده با زبان های پارسی، «زند» (اوستایی) و سانسکریت در پیوند است. برخی نیز با تیزبینی گمانه زنی کرده بودند که اگر راز نویسه های پیچیده و درهم گشوده شود، راه برای رازگشایی سرچشمه داستانهای عهد عتیق گشوده خواهد شد.

ساده ترین و کوتاهترین آنها همانی بود که گروتفند بر روی آن پژوهش می کرد. رونوشتی که پیشتر «سرگور اوزلی» (Sir Gure Ousely) از دشت مرغاب برداشته بود. گروتفند در تلاش خود توانست نام کوروش را در آن نوشته یافته و پس از اینکه به «یادداشتهای جیمز موریه» انگلیسی (Morier) دست یافت، رونوشتی دیگر از همین سنگنبشته را آنجا دید. او با بررسی این یادداشتها، نقشه ها و گرافهایی که موریه آورده بود، ساختمان سنگی چهارگوش در دشت مرغاب را همان آرامگاه کوروش بزرگ و این دشت را همان «پاسارگاد» کهن (Pasargadae) دانست.

در همان سالهایی که این دانشمند آلمانی با بررسی یادداشتها، نقشه ها و گراف های نویسنده رمان نامدار و دلکش «حاجی بابا» (Hajji Baba)، درباره دشت مرغاب پژوهش می کرد، کنجکاوی دیگر در خود ویرانه های این دشت می چرخید و به ساختمان سنگی چهارگوش و دیگر ویرانه های نزدیک آن خیره شده بود. او کسی جز «سر رابرت کر پورتر» (Sir Robert Ker Porter) هنرمند، نقاش و دیپلمات انگلیسی نبود که پس از بازدید و بررسی ساختمان این ساختمان سنگی و سنجش آن با نوشته های کلاسیک که درباره آرامگاه کوروش بزرگ آورده بودند، چنین نوشت:

«اندازه کوچک راهرو و در که مردی بلند قد نمی تواند بی آنکه دولا شود به درون آن برود، همچنان هستند که در نوشته ها آورده شده و جایگاه سوراخها در کف اتاق و انتهای بالای آن، درست در همان جایگاه ها و فاصله هایی هستند که چفت و بست های آهنین را برای نگهداری یک تابوت زرین می توان جا سازی نمود. تابوت زرین در یک تابوت سنگی مانند آنهایی که در نقش رستم ((Nakshi Rustem هستند، جای داده شده و بی گمان آن تابوتهای سنگی که هنوز بر جای مانده اند [در آرامگاههای نقش رستم]، دیگر انگیزه ای را به دزدان برای تاراج آرامگاه نمی دادند» (سفرها، Vol,I 503) ...............

............
سسسسسسسسس

آرامگاه کوروش بزرگ و شگفتی های دشت مرغاب

گشتاری درپاسارگاد
جستار هشتم: آرامگاه کوروش بزرگ و شگفتی های دشت مرغاب
خخخخخخخخخ
چکیده این مقاله:
ییییییی
دیگر گروتفند آلمانی با بررسی یادداشتهای جیمز موریه انگلیسی و همچنین نگاره هایی که او پیشتر از دشت مرغاب کشیده بود، باور داشت که این مرغزار خاموش خاستگاه امپراتوری پارسها یا همان پاسارگاد باستانی است.

«در نزدیکی ویرانه های استخر (Istakhar) و موازی کرانه بالای رود «کاروان» (Kervan) که میان «نقش رستم» (Nakshi-Rustain) و «چهل منار» (Chihel-Minar) به سوی «بند امیر» (Bend-Emir) یا Arax روان است، ما دره ای می بینیم که در نقشه موریه به سوی شرق پیش رفته و در نقشه «کینر» (Kinner) در سویی خلاف بسیار بیشتر به سوی شرق گرایش دارد. این دره به سوی شمال شرقی در راستای راه شیراز (Shirâz) به اصفهان (Ispahan) کشیده شده که این راه ما را به بالای دو رشته کوه به سوی ویرانه هایی که سنگنبشته پیشتر اشاره شده [سنگنبشته CMa ] از آنجا رونویسی شده است، راهنمایی می کند...»

گروتفند با تیزبینی خود و آگاهی هایی که پیشتر داشت، جغرافیای آن جایگاه کهن را برای خود بازسازی کرد. او دریافت که بسیاری از نویسندگان کلاسیک چون با جغرافیای کوهها، رودها و شهرهای پارس آشنا نبودند، سو و جهت جغرافیایی پاسارگاد را اشتباه پنداشته همچنین رودخانه های گوناگون را در نوشته های خود با هم درهم آمیخته بودند. از این رو بود که بسیاری از آنان پاسارگاد را نه در شمال شرق پرسپولیس (پارسه) که در جنوب یا شرق آن پنداشته بودند. بر همین پایه او در پیوستار نوشته خود تلاش می کند با گمانه زنی، جغرافیای تاریخی پاسارگاد را نمایان ساخته می نویسد که گذشتن از همان دره شمال پرسپولیس و رفتن از شیراز به اصفهان، به دلیل ریزش برف در زمستان کاری بسیار سخت بوده و تنها در تابستان می توان از آن گذشت.

« ما به راهی دیگر در «دره پهلوانان» (Valley of Heroes) می رویم، جایگاهی دلپذیر برای شکار در روزگار شاهان باستانی پارس و جایی که «بهرام گور» (Bahram-Gur) که گفته می شود برنامش «گور» Gur یا Khur از نام «خر کوهی» این مرغزار گرفته شده هفت کاخ با هفت رنگ گوناگون داشت...»

گروتفند سپس به ویرانه هایی که در این مرغزار دیده می شدند پرداخته می نویسد که در سال 1471 «جوزف بارباروا» (Josaphat Barbaro) فرستاده ونیزی ها آنها را از نزدیک دیده اما موریه (Morier) تنها جهانگردی بود که درباره ویرانه ها با موشکافی نوشت. او می گوید که کینر ما را با هفت راه در دره پشت این ویرانه ها آشنا کرده اما همان کینر در «یادداشتهای جغرافیا»ی خود (Geographical Memoir) نوشته بود که چیزی برجسته در ادامه آن راهها دیده نمی شود به جز ساختمانی تک در نزدیکی «مرغاب» (Murghab) که آنرا «تخت سلیمان» (Takhti-Suleiman) خوانند و دارای الگوی ساختمان سازی برجسته و عالی است.

کینر با داوری درباره سنگنبشته ای بر روی ستون سنگی ایوانی پنداشته بود که این سازه ها باید همزمان با «پرسپولیس» ساخته شده باشند چرا که نویسه های این سنگنبشته بسیار به نوشته های آنجا همانند است. این ستون سنگی که گرد است نزدیک به پنجاه پا بلندی داشته و پیرامونش هشت پا است. تپه ای در آن نزدیکی نشانه هایی دارد که آشکارا می توان دریافت در گذشته ای دور آنجا دارای دژی بزرگ بوده است. همچنین نزدیک به یک مایل به سوی غرب سازه ای باستانی است که گفته می شود برای یادبود «سلطان سلیمان» (Sultan Suleiman) برپا شده بود. سرانجام گروتفند از بررسی این یادداشتها و بازسازی راههای جغرافیایی به این دستاورد می رسد:

« از توضیحات موریه، مکان یابی و نگاره های کشیده شده بدست او ما درمی یابیم که همین ساختمان مورد پرسش، آرامگاه کوروش است و ویرانه های نزدیک به آن، جایی جز پاسارگاد باستانی (Pasargadae) نیست.» ...............
ییییییییی
دوستانی که علاقه مند به دریافت متن کامل این مقاله هستند می توانند با آدرس اینترنتی ........ تماس بگیرند.
سسسسسسسسسسس

۵ مرداد ۱۳۸۸

کارآگاهی از سرزمین ژرمن ها

گشــتاری در پاسارگاد
بخش هفتم: کارآگاهی از سرزمین ژرمن ها

نننننننننن
چکیده این جستار:
ییییییییییی
داستان رازگشایی نویسه های میخی بدست دانشمندی آلمانی به نام «گئورگ فردریخ گروتفند» (Georg Friedrich Grotefend) ماجرایی خواندنی و همانند رازگشایی پیامهای مرموز در داستانهای پلیسی است. گروتفند با بکارگیری الگویی که «بارون سیلوستر دوساسی» فرانسوی (Baron Silvestre de Sacy) از برنام شاهان ایران کهن داد رونوشتی از سنگنبشته های DPa و XPe را که پیشتر «کارستن نیبور» (Carsten Neibuhr) در سفر خود به ایران آنها را از ویرانه های تخت جمشید برداشته بود، در کنار هم گذارد و سنجید.
در این دو سنگنبشته او توانست پدر، پسر و پدربزرگ را یافته سرانجام نامهای «داریوش» (Darheush)، «خشایارشا» (Khshhershe)، «ویشتاسپ» (Goshtasp) و واژه «شاه» (Khshehioh) را با سنجش این نامها در کتابهای کلاسیک، عهد عتیق و همچنین جستجو در زبان اوستایی بازخوانی کند. از سیمای برگردان شده همین نامها آشکار بود که گروتفند می پنداشت دبیره میخی چون دبیره «زند» (Zend) الفبایی و نه هجایی بوده و برای همین در آن زمان او چند نویسه را نادرست برگردان نموده بود. با این همه کاری که او کرد بنیاد کاری بزرگ بود و نام ایرانیان کهن را در سنگنبشته های میخی نمایان ساخت.

کار گروتفند سرآغاز کار بزرگتر دیگر نیز بود. گزارشهایی از رونوشت های میخی که به دست مسافران و جهانگردان هنگام دیدار از ایران رونویسی شده و به اروپا رسیده بود او را به کنجکاوی واداشت تا آن نسخه ها را نیز رازگشایی کند. کسانی نیز که در دانشگاهها درباره تمدنهای کهن پژوهش می کردند، از گروتفند می خواستند تا دستاوردهای خود را از خوانش آن نسخه ها برایشان بفرستد تا از آنها بهره مند شوند.
ییییییی

نگاره ای از سیمای گروتفند
یییییی
در آغاز سال 1815 گروتفند هنگامیکه در Göttingen توقفی تصادفی داشت با میانجی گری پروفسور «رومل» (Pr. Rommel) رونوشتی را از یک سنگنبشته میخی سه زبانه کوتاه از «اولنین» (M. d’Olenin) مدیر کتابخانه سلطنتی سن پترزبورگ دریافت کرد و به آن سخت کنجکاو شد. زیرا از بررسی این نسخه میخی دریافت که نویسه های آن که به دست «سرگور اوزلی» (Sir Gore Ousely) فرستاده دربار انگلستان به ایران از یک ستون سنگی در نزدیکی روستایی به نام «مرغاب» (Murghab) در 52 مایلی پرسپولیس رونویسی شده بود، مانند نویسه های میخی همان نسخه هایی از پرسپولیس بود که او پیشتر آنها را رازگشایی نموده بود...............
ییییییییییی
دوستانی که علاقه مند به دریافت متن کامل این جستار هستند می توانند به آدرس اینترنتی .......... تماس بگیرند. سپاسگذارم
یییییییی

نخستین کنجکاوان

گشتاری در پاسارگاد
جستار ششم: نخستین کنجکاوان
ییییییییی
چکیده جستار:
یییییییییی
در سال 1452 میلادی شهر «قسطنطنیه» بدست سلطان محمد فاتح که یک عثمانی دوآتشه بود گشوده شد و چند سال پس از آن اروپاییان که از پیشروی عثمانیان به سوی غرب در هراس بودند تلاش کردند تا با ایرانیان که در سرزمینی آنسوی عثمانیان می زیستند، پیمانهایی ببندند تا آنها را برانگیزانند که از پشت سر به عثمانی ها یورش برند. در آن روزگار آنها چیزهایی درباره ایرانیان که در تاریخ آنها را به نام «پارسها» (Persians) می شناختند، شنیده بودند. چیزهایی درباره تاریخ و گذشته دیرین آنها خوانده و می دانستند که روزگاری مردانی بزرگ چون کوروش از میان آنان برخاسته و در کلیساهای خود با خواندن کتاب «متی» می دیدند که نخستین کسانی که به مریم و پسرش عیسی که تازه چشم به جهان گشوده بود پیشکش آوردند «مغانی» بودند که از شرق آمده بودند. نام پارس برای آنان نامی آشنا اما مبهم بود و کسی چون «دانته» ایتالیایی در نوشتن «کمدی الهی» خود از سرودهای پارسی «ارداویراف نامه» الهام گرفته بود.

پس به ویژه ونیزی ها که در تیررس نیروی دریایی عثمانی در دریای مدیترانه بوده و سلطان محمد فاتح نیز پیام داده بود که آرزو دارد بسوی واتیکان پیشروی کند، از اینکه چیرگی آنها بر راههای بازرگانی دریایی مدیترانه سخت به خطر افتاده به هراس آمده و برآن شدند تا با ایرانیان آمد و شد برقرار ساخته و ایرانیان را بیشتر بشناسند.

هرگاه اروپاییان از سوی نیرویی شرقی تهدید می شدند به یاد ایرانیان می افتادند. سده ها پیش از آن نیز هنگامیکه مغولها تا لهستان و مجارستان کنونی پیشروی کرده بودند، هراسی در دل اروپاییان افکنده شده بود و آنها تلاش کرده بودند تا با تشویق مغولها به مسیحی شدن و فرستادن پیک های خود به ایران، آنها را از یورش به اروپا به یورش به سرزمین های اسلامی خاورمیانه منحرف کنند.

در گرماگرم سالهایی که ونیزی ها یک محموله توپ و اسلحه گرم را پنهانی به دربار «امیرحسن بیگ بایندری» (اوزن حسن) که شاه «آق قویونلو» در تبریز بود فرستادند (1471)، یکی از این ونیزی ها به نام «جوزپه باربارو» (Josafat Barbaro) در سفر خود به ایران سر از دشت مرغاب درآورد و ساختمان سنگی چهارگوش را از نزدیک دید (1474). آنچنانکه او در یادداشتهای خود نوشت، در گوشه و کنار این ساختمان نوشته هایی شگفت انگیز دیده می شد و هر کس که پیشتر به زیارت این ساختمان آمده بود، نشان یا نوشته ای را بر آن گذارده بود. از آنجا که باربارو به نویسه های عربی آشنایی یافته بود، او توانست از میان آن نشانه ها، واژه «مادر سلیمان» را بخواند و پسان تر نوشت که مردم آنجا را «گور مادر سلیمان» می نامند.

این نخستین گزارش درباره دشت مرغاب از سوی کنجکاوان بود. اندکی پس از یک سده که صفویان در ایران روی کار آمدند بویژه در روزگار شاه عباس بزرگ، گروههای بسیاری از اروپاییان دوباره به سوی سرزمینی که نامش را در کتابهای کهن خوانده بودند سرازیر شدند. «دن گارسیا دسیلوا فیگوروا» (Garcia de Silva Figueroa) که فرستاده فیلیپ سوم شاه اسپانیا در دربار اصفهان بود، از شهرهای قم، شیراز و... دیدار کرد. نامه های او نشان می دهد که در سال 1621 یادمانهای پارس را از نزدیک دید و نخستین بار او بود که ویرانه های تخت جمشید را همان «پرسپولیس» (Persepolis) کتابهای کلاسیک یکی دانست (ا. پریان)................
ییییییییییییی
ییییییییی

گزارشی از ایران کهن

گشــتاری در پاسارگاد
جستار پنجم: گزارشی از ایران کهن
ییییییییی
چکیده جستار:
ننننننننننننننننن
روزهای پایانی سال 1818 بود که یک گزارش 120 برگی به نام Veteris Media et Persia Monutrenta در نشریه آلمانی Göttingen به چاپ رسید. در این گزارش دانشمندی بنام «کارلوس اف. سی. هوک» (Carolus F.C. Hoeck) نوشته های گوناگون از نویسندگان را در کنار هم آورده و خود تلاش کرد با کندوکاو و بررسی آنها، دیدگاههایی را درباره درست ترین و با اعتبار ترین آنها داشته باشد. هدف این گزارش 120 برگی گفتگو پیرامون یادمانهای به جا مانده از تمدن مادها و پارسها در سرزمین ایران بود. سرزمینی که بخشی از جهان ناشناخته شرق بود و در نگاه کنجکاو مسافرانی که به آنجا رفته و یادمانهایی را به همراه شیوه زندگی مردم آن می دیدند، بسیار شگفت انگیز و دلکش می نمود. چاپ این گزارش در نخستین سالهای سده نوزدهم میلادی نشان از موجی بود که برای توجه به یادمانهای تمدنهای کهن مصر، آسیای کوچک، یونان، میان رودان، ایران و... در میان اندیشمندان اروپایی به راه افتاده بود.

با خواندن این گزارش در نمی یابیم که آیا خود هوک که درباره یادمانهای ایران کهن سخن گفت، به ایران مسافرت کرده و یا از نزدیک آنها را دیده بود یا نه؟! با این همه تلاشی که او در این گزارش در گردآوری و گزینش نوشته های دیدار کنندگان از آن یادمانها با داوری و ریزبینی درباره چگونگی آن نوشته ها داشت، بسیار ارزشمند و کاری شایسته بود.

در 12 برگ نخست این گزارش دیباچه ای کوتاه، از سرچشمه های کهن درباره تمدن مادها و پارسها به همراه فهرست نویسندگان آنها یاد کرده است. در میان آنها فهرست نوشته های کلاسیک یونانی، رومی، بابلی، عهد عتیق، ارمنی و حتی کتابهای تازی سده های نخستین پس از اسلام به همراه نام نویسندگان آنها دیده می شود. همچنین در پیوستار این فهرست نام نخستین کنجکاوان چون «دن گارسیا دسیلوا فیگورا» (Don Garcias de Silva Figueroa)، «پیترو دلاواله» (Pietro della Valle)، «سرتوماس هربرت» (Sir Thomas Herbert)، «ماندلسو» (Mandelslo)، «اولیریوس» (Olearius)، «تونوت» (Thevenot)، «تاورنیه» (Tavernier)، «داولیر دسلاندس» (Daulier Deslandes)، «استرویس» (Struys)، «پیترو بومبو» (Pietro Bombo)، «موریه» (Morier) و دهها جهانگرد کنجکاو دیگر را که در یادداشتهای خود یادمانهای سرزمین پارس (Persia) را نوشتند، آورده شده است.

در بخشی دیگر هوک چند جستار به نام Pramonenda آورده است که هدف آن معرفی سرزمینی است که یونانیان کهن آنرا Persis نامیده و اکنون به نام ایالت «فارس» یا «فارسستان» شناخته می شود. این بخش سرانجام به نوشتاری بنام Monumenta Persepolitana tota Persia می رسد که در آن سخن از جایگاهی است که در اروپای آنروز «چهل منار» (Chehil Minar) خوانده شده و برخی در همان زمان گمان برده بودند که آنجا همان کاخ داریوش است که یکبار اسکندر مقدونی آنرا آتش زد و بخشی از آن تا سده ها «یک پرستشگاه» پنداشته می شد. هوک در این بخش از گزارش، دیدگاههای اندیشمندان دیگر را گردآورده و در پایان خود می نویسد که ویرانه های چهل منار به راستی بازمانده همان کاخهایی است که به داریوش پسر ویشتاسپ (Hystaspes) نسبت داده شده و در نوشته های کلاسیک «پرسپولیس» (Persepolis) خوانده شده است...........
سسسسسسسسسسسس
دوستانی که علاقه مند به دریافت متن کامل این جستار به صورت پی دی اف شده هستند می توانند با آدرس اینترنتی .......... تماس بگیرند. سپاسگذارم
سسسسسسسسسسسس

۴ مرداد ۱۳۸۸

شناسایی آرامگاه کوروش بزرگ و سرچشمه های گورهای سنگی

گشتاری در پاسارگاد
جستار چهارم: شناسایی آرامگاه کوروش بزرگ و سرچشمه های گورهای سنگی
ییییییییی
چکیده جستار:

در پیوستار سخنم درباره دشت مرغاب و پاسارگاد، همه ما امروزه آرامگاه کوروش بزرگ را می شناسیم. می توان گفت که هیچکس نیست که آن ساختمان سنگی چهارگوش دشت مرغاب را ببیند و به یاد کوروش بزرگ نیفتد. با این همه شاید شمار بسیار اندکی از خود بپرسند که چگونه آرامگاه کوروش بزرگ شناسایی شده و چگونه می توان دریافت که آن ساختمان سنگی چهارگوش همان آرامگاه کوروش بزرگ بوده است؟

پیشتر نوشتم که دست کم درباره آرامگاه داریوش بزرگ در نقش رستم، دو سنگنبشته DNa و DNb در کنار دروازه آرامگاه نشان می دهند که آن آرامگاه از آن داریوش بوده است. همچنین دو سنگنبشته کوتاه DNe و DNd فراز پیکره های «گئوبروه» (OP: Gaubaruva) و «اسپه چانا» (OP: Aspačanā) نیز هرگونه شک در شناسایی آن آرامگاه را برمی دارند. چرا که در نوشته های کلاسیک نام این دوتن را در کنار نام داریوش بزرگ می بینیم. افزون بر این، آرامگاه داریوش دارای ویژگی هایی است که چشم اندازی روشن را به ما می نمایاند. آرامگاه مانند سردر و ایوان کاخ «تچر» (OP: tačara) در پارسه و همسان با آن تراشیده شده است. حتی اندازه دروازه آن و همچنین چهارستونی که به دیواره چسبیده و سیمای آنها، سراسر با اندازه و سیمای ایوان کاخ تچر در همخوانی است. جدای از اینها، پیکره نمایندگان کشورهای درفرمان هخامنشیان که تخت شاه هخامنشی را بر دودست دارند و سنگنبشته های کوتاهی که به ما می گویند آنها از کدام کشور هستند، اینکه در میان آنها نامهایی چون «سکاهای آنسوی دریا» (OP: Sakā paradraiya) و «اسکودرا» (OP: Skudra) دیده می شود، کشورگشایی های داریوش بزرگ را تا پایان زندگی او به یاد می آورد.

اما بر پیشانی و سنگهای ساختمان سنگی چهارگوش در دشت مرغاب نوشته ای نیست که دست کم راهی را برای شناسایی آن ساختمان سنگی به ما نمایان کند. با این همه درباره اینکه آن ساختمان سنگی چهارگوش در دشت مرغاب، یک آرامگاه بوده است نباید هیچ شک داشت. در گوشه و کنار این سرزمین و همچنین در سرزمینهای پیرامون که تمدنهای کهن در آنها بالیده شده بودند، گورهایی سنگی دیده می شوند که یا در دل کوه تراشیده شده اند و یا اتاق سنگی هستند همچون اتاق سنگی چهارگوش دشت مرغاب یا ساختمانی که به «گور دختر» نامدار شده است.

گورهایی که در کوه تراشید شده اند، دارای اتاقی تراشیده در دل کوه بوده که بیشتر دروازه ای کوچک دارند. اتاق برخی از آنها مانند آنچه که اکنون در اسحاق وند هرسین دیده می شود، چنان کوچک است که گویی تنها برای گنجاندن تابوت یک پیکر تراشیده شده اند. برخی نیز تا اندازه ای فراخ بوده در آنها جایی بسنده برای هم تابوت و هم چیزهای دیگر بود. در برخی دیگر نیز چند اتاق هست که هر اتاق سکوهایی برای گذاشتن تابوت در آن دارد. چند گور نیز در کف اتاق سنگی جایی به اندازه یک یا چند تابوت کنده و تراشیده شده است. برخی از آنها استادانه تر تراشیده شده در جلوی دروازه و در دیواره کوه ایوانی ستون دار تراشیده اند. هنرمندانه ترین آنها همانهایی هستند که در روزگار هخامنشیان در نقش رستم و تخت جمشید تراشیده شده اند.

با بررسی و پژوهش های باستان شناسی می توان دریافت که الگوی تراش و سرچشمه هنری گورهای تراشیده در کوه بویژه گورهای کوههای غرب ایران و همچنین آرامگاههای هخامنشی، از کجا به تمدن ایرانیان باستان راه یافته است. آرامگاههای تراشیده در کوه بویژه گورهای ایوان و ستون دار از الگوی ساختمانهای ستون دار و همچنین گورهای اورارتویی تراشیده در کوه سرچشمه یافته است. در سازه های سنگی برجای مانده از روزگار اورارتویی ها دو ردیف از ستونها در ایوانها دیده می شوند. این شیوه را اورارتوییان از هنر ساختمان سازی هتیت ها الگوبرداری کرده بودند. آرامگاهی که در دل کوه نزدیک میاندوآب تراشیده شده و دارای دو ردیف ستون سنگی است، از همین شیوه پیروی نموده است..............
سسسسسسسسسسس
سسسسسسسسسسسس
ننننننن

۳ مرداد ۱۳۸۸

دشت مرغاب و پردیس پاسارگاد

گشتاری در پاسارگاد
جستار سوم: دشت مرغاب و پردیس پاسارگاد
بببببببببب
چکیده جستار:
ییییییییییی
اگر به پای ساختمان سنگی چهارگوش در دشت مرغاب بروید، سنگهای آنرا بسیار فرسوده و خشن خواهید یافت. هزاران سال بود که بارش باران، باد و تابش آفتاب به آن خورده و برخی نادانان نیز تیشه بر پیکرش زده بودند تا تکه هایی از آن را بردارند. اما هنگامیکه به این ساختمان پیر نگاه کنید، درخواهید که چگونه با همه این گزندها او همچنان پابرجا و با وقار در دل دشت مرغاب ایستاده است. ساختمانی که درست مانند فرهنگ و تاریخ پدیدآورندگان آن هزاران سال فراز و نشیب را دید و زخم هایی بسیار به آن خورد. اما با این همه او بسیار جان سخت تر این سخنان بوده و رازهایی را از گذشته هایی بس دور در خود نهفته نگه داشته است.

از دور که به این ساختمان بنگرید، در سنجش با کوههای پیرامون دشت مرغاب، آنرا کوچک خواهید یافت اما با نزدیک شدن به آن، سنگهایی بس بزرگ را چیده شده در کنار هم و پلکانی می بینید که به پیشینیان حق خواهید داد که آوردن و چیدن این سنگها و برپایی ساختمان را کار دیوهای درخدمت جمشید و سلیمان بدانند. آنها چنان بر روی هم چیده شده اند که آدمی گمان می برد که به کوهی کوچک سنگی می نگرد. نمای پلکانی آن زیبایی ویژه ای به آن بخشیده و اگر به کنار آن رفته و به پایه های آن نگاه کنید، آنرا سه ردیف پلکانی با سنگهای بزرگ خواهید یافت.

شگفت زده خواهید شد که این سنگها می توانست پایه ای برای برپایی ساختمانی سترگ مانند یک باروی بلند یا کاخی چون آپادانا در پارسه باشد. با این همه اگر بالای این کوه سنگی را بنگرید، تنها اتاقی کوچک خواهید دید که دروازه و راهروی درونی آن چنان کوچک و باریک است که باید دولا شد تا بتوان به درون اتاق رفت.
اااااااا

ساختمان چهارگوش دشت مرغاب با پایه های سنگی بزرگ. به آسیب های روزگار بر پیکره آن بنگرید
تتتتتتتت
ما اکنون در سده بیست و یکم میلادی زندگی می کنیم و به لطف کاوشهای باستان شناسی و همچنین گزارشهای پراکنده در نوشته های کلاسیک می دانیم که این ساختمان سنگی آرامگاه کیست. با این همه پیشینیان آنرا گور مادر سلیمان پنداشته هرچند برخی از آنان شنیده بودند که زمانی کوروش نامی در گذشته ای بسیار دور شاه بابل بود و یهودیان را از بند بخت النصر آزاد ساخت، اما به نیکی نمی دانستند که آن کوروش نام، یک پارسی بود و این ساختمان سنگی همان آرامگاه اوست.......
سسسسسسسسسسسس
سسسسسسسسس

دشت مرغاب و ملک سلیمان

گشتاری در پاسارگاد
جستار دوم: دشت مرغاب و ملک سلیمان
یییییییی
چکیده جستار:
ییییییییییییییییی
روزگاری دیرین بود که نام دشت مرغاب با نام «مادر سلیمان» در پیوند بوده و ساختمان سنگی چهارگوش را آرامگاه «مادر سلیمان» می پنداشتند. در آن روزگار می پنداشتند که سلیمان نبی همان جمشید شاه اسطوره ای این سرزمین است و در زمانی دور او بر قالیچه ای (تخت) می نشست و دیوها درفرمانش بودند.

«هرگاه حضرت سلیمان بر بر بساط می نشست و در اطراف و اکناف عالم می نمود، هنگام نماز به هرجایی می رسید دیوهایی که در فرمان او بودند از سنگهای بزرگ که حمل و نقل آن به دست بشر امکان پذیر نبود. فوراً مسجدی یا تختی برای او می ساختند تا آن حضرت در آن مسجد نماز گزارد. بنابراین این گونه ساختمانها به نام تخت سلیمان نامیده شد»

چنین بود که نامهایی چون «تخت سلیمان» بر جاهایی که بازمانده هایی از سنگهای بزرگ تراشیده در آنها دیده می شدند، نهاده شده بود. در نوشتار پیشین گفتم که به باور من (ا. پریان) اینکه ساختمان سنگی دشت مرغاب را آرامگاه مادر سلیمان پنداشتند، می توانست با روان بودن دو رود «پلوار» و «مرغاب» و بودن چشمه های آب درپیوند بوده و همچون دیگر جاهای این سرزمین، ریشه باور به چنین پندارهایی باور ایرانیان کهن به ایزد بانو «اردویسور آناهیتا» باشد. نام «بلاغی» دارای ریشه ای ترکی و از ریشه «بولاک» به معنی چشمه بوده و به دلیل بودن چشمه سارهای زیبا که به رود پلوار می ریزند به تنگه جنوب دشت مرغاب داده شده است.

اینکه در ساختمان سنگی چهارگوش دشت مرغاب و همچنین دیگر ویرانه ها، هیچ نشان یا یادگاری از زنان نیست و همه پیکره های برجای مانده مردانه هستند، دیدگاه بالا را برجسته می کند. ساختمان سنگی چهارگوش تنها یادگار برجای مانده در دشت مرغاب نبود. چند ویرانه از کاخها، سکوها و برجهای سنگی و همچنین نگاره مرد بالدار در نزدیکی آن دیده می شدند. در گوشه و کنار آنها چند نوشته میخی کنده شده بودند که هیچ کس از آنها سردر نمی آورد و سده ها می پنداشتند که دیوهای در فرمان جمشید یا سلیمان آنها را نوشته بودند. چرا که باور بر این بود که تهمورث دیوبند پدر جمشید دیوان را درفرمان درآورد و آنها را وادار ساخت که به آدمیان نوشتن بیاموزند.

نبشتن به خسرو بیاموختــــــند....... دلش را به دانش برافروختــــــــند
نوشتن یکی نه که نزدیک سی....... چه رومی چه تازی و چه پارسی

پس در اندیشه مردمان آن روزگاران یکی از آن سی دبیره ای که دیوان به پدر جمشید آموختند، همین نشانه های میخی پراکنده در تخت جمشید، نقش رستم، بیستون یا دشت مرغاب بود.

می توان پنداشت که در سده های نخستین هجری که جمشید را با سلیمان یکی دانستند، ساختمان سنگی چهارگوش «آرامگاه مادر سلیمان» و تختگاه سنگی بزرگ در گوشه ای از دشت مرغاب را «تخت سلیمان» می خواندند.

«مشهد محل شهادت و قبر انبیا و اولیا و بزرگزادگان دین را گویند و چون این بلوک را مشهد ام النبی گفتند و چون مشهد عجم حضرت سلیمان (ع) و جمشید را یکنفر دانسته اند آنرا مشهد مادر سلیمان نیز گفته اند.»............................
سسسسسسسسس
llll..................

دشتی آرام و خاموش

گشتاری در پاسارگاد
جستار یکم: دشتی آرام و خاموش
بببببببب
چکیده جستار:
سسسسسسسسسسس
از پارسه پایتخت نامدار هخامنشیان راهی بسوی شمال کشیده شده بود که سرزمین پارس را به ماد، آذربایجان، ری، پرثو، سغد، خوارزم، باختر و دیگر سرزمین های ایرانی می پیوست. این راه کهن از میان کوههای زاگرس گذشته، دره ها و تنگه ها را درنوردیده و ایرانیان کهن در برخی جاها دیواره تنگه ها را برای باز کردن آن تراشیده یا بر روی رودخانه ها و دره ها پل ساخته بودند.

سده ها بود که این جاده باستانی آرام و خاموش و به دور از هیاهو و درگیری ها افتاده بود، تنها آمد و شد مردمان نجیب روستاها و ایلات با دامها و اسباب و خانواده خود و اندکی نیز آمد و شدهای مسافران دیگر در آن به چشم می خورد، اما تاریخ به ما می گوید که زمانی سرنوشت سازترین رویدادهای این سرزمین در اینجا روی داده مردمان ایرانی زبان از شمال و از این راه بسوی جنوب آمدند و بنیان یکی از نیرومندترین فرمانروایی های تاریخ را در آن پی افکندند.

مردمانی که در روزگاران گذشته از تخت جمشید بیرون آمده و در این راه به سوی شمال می رفتند، کوهی را که اکنون بنام «رحمت» شناخته شده دور می زدند. آنها از نزدیکی نقش رستم و آرامگاه شاهان بزرگ گذشته، شهر باستانی استخر را در می نوردیده بسوی دره سیوند می رفتند و سپس دشت سعادت آباد کنونی را در می یافتند. آنگاه دره ای زیبا و پردرخت فرارویشان دیده می شد که رود «پلوار» از میان آن می گذشت.

آنها باید از تنگه میان کوه و راههای تراشیده شده در آن می گذشتند. تنگه ای که بنام «بلاغی» نام گرفت و همان رود پلوار از میان آن می گذشت. سرانجام هنگامیکه این تنگه را پشت سر می گذاشتند، دشتی دیگر می دیدند که اینبار کوههایی نه چندان بلند آنرا چون دیواره ای در برگرفته و جانورانی چون آهو، گوزن، بزکوهی و... در آنها می زیستند. دشتی که باغهای پردرخت، زمینهای کشاورزی پربار و چشمه های با آب گوارا در آن نمایان بود و سده ها «مرغاب» نامیده می شد.
بببببببب