۳ مرداد ۱۳۸۸

دشت مرغاب و ملک سلیمان

گشتاری در پاسارگاد
جستار دوم: دشت مرغاب و ملک سلیمان
یییییییی
چکیده جستار:
ییییییییییییییییی
روزگاری دیرین بود که نام دشت مرغاب با نام «مادر سلیمان» در پیوند بوده و ساختمان سنگی چهارگوش را آرامگاه «مادر سلیمان» می پنداشتند. در آن روزگار می پنداشتند که سلیمان نبی همان جمشید شاه اسطوره ای این سرزمین است و در زمانی دور او بر قالیچه ای (تخت) می نشست و دیوها درفرمانش بودند.

«هرگاه حضرت سلیمان بر بر بساط می نشست و در اطراف و اکناف عالم می نمود، هنگام نماز به هرجایی می رسید دیوهایی که در فرمان او بودند از سنگهای بزرگ که حمل و نقل آن به دست بشر امکان پذیر نبود. فوراً مسجدی یا تختی برای او می ساختند تا آن حضرت در آن مسجد نماز گزارد. بنابراین این گونه ساختمانها به نام تخت سلیمان نامیده شد»

چنین بود که نامهایی چون «تخت سلیمان» بر جاهایی که بازمانده هایی از سنگهای بزرگ تراشیده در آنها دیده می شدند، نهاده شده بود. در نوشتار پیشین گفتم که به باور من (ا. پریان) اینکه ساختمان سنگی دشت مرغاب را آرامگاه مادر سلیمان پنداشتند، می توانست با روان بودن دو رود «پلوار» و «مرغاب» و بودن چشمه های آب درپیوند بوده و همچون دیگر جاهای این سرزمین، ریشه باور به چنین پندارهایی باور ایرانیان کهن به ایزد بانو «اردویسور آناهیتا» باشد. نام «بلاغی» دارای ریشه ای ترکی و از ریشه «بولاک» به معنی چشمه بوده و به دلیل بودن چشمه سارهای زیبا که به رود پلوار می ریزند به تنگه جنوب دشت مرغاب داده شده است.

اینکه در ساختمان سنگی چهارگوش دشت مرغاب و همچنین دیگر ویرانه ها، هیچ نشان یا یادگاری از زنان نیست و همه پیکره های برجای مانده مردانه هستند، دیدگاه بالا را برجسته می کند. ساختمان سنگی چهارگوش تنها یادگار برجای مانده در دشت مرغاب نبود. چند ویرانه از کاخها، سکوها و برجهای سنگی و همچنین نگاره مرد بالدار در نزدیکی آن دیده می شدند. در گوشه و کنار آنها چند نوشته میخی کنده شده بودند که هیچ کس از آنها سردر نمی آورد و سده ها می پنداشتند که دیوهای در فرمان جمشید یا سلیمان آنها را نوشته بودند. چرا که باور بر این بود که تهمورث دیوبند پدر جمشید دیوان را درفرمان درآورد و آنها را وادار ساخت که به آدمیان نوشتن بیاموزند.

نبشتن به خسرو بیاموختــــــند....... دلش را به دانش برافروختــــــــند
نوشتن یکی نه که نزدیک سی....... چه رومی چه تازی و چه پارسی

پس در اندیشه مردمان آن روزگاران یکی از آن سی دبیره ای که دیوان به پدر جمشید آموختند، همین نشانه های میخی پراکنده در تخت جمشید، نقش رستم، بیستون یا دشت مرغاب بود.

می توان پنداشت که در سده های نخستین هجری که جمشید را با سلیمان یکی دانستند، ساختمان سنگی چهارگوش «آرامگاه مادر سلیمان» و تختگاه سنگی بزرگ در گوشه ای از دشت مرغاب را «تخت سلیمان» می خواندند.

«مشهد محل شهادت و قبر انبیا و اولیا و بزرگزادگان دین را گویند و چون این بلوک را مشهد ام النبی گفتند و چون مشهد عجم حضرت سلیمان (ع) و جمشید را یکنفر دانسته اند آنرا مشهد مادر سلیمان نیز گفته اند.»............................
سسسسسسسسس
llll..................

هیچ نظری موجود نیست: