جستار سوم: دشت مرغاب و پردیس پاسارگاد
بببببببببب
چکیده جستار:
ییییییییییی
اگر به پای ساختمان سنگی چهارگوش در دشت مرغاب بروید، سنگهای آنرا بسیار فرسوده و خشن خواهید یافت. هزاران سال بود که بارش باران، باد و تابش آفتاب به آن خورده و برخی نادانان نیز تیشه بر پیکرش زده بودند تا تکه هایی از آن را بردارند. اما هنگامیکه به این ساختمان پیر نگاه کنید، درخواهید که چگونه با همه این گزندها او همچنان پابرجا و با وقار در دل دشت مرغاب ایستاده است. ساختمانی که درست مانند فرهنگ و تاریخ پدیدآورندگان آن هزاران سال فراز و نشیب را دید و زخم هایی بسیار به آن خورد. اما با این همه او بسیار جان سخت تر این سخنان بوده و رازهایی را از گذشته هایی بس دور در خود نهفته نگه داشته است.
از دور که به این ساختمان بنگرید، در سنجش با کوههای پیرامون دشت مرغاب، آنرا کوچک خواهید یافت اما با نزدیک شدن به آن، سنگهایی بس بزرگ را چیده شده در کنار هم و پلکانی می بینید که به پیشینیان حق خواهید داد که آوردن و چیدن این سنگها و برپایی ساختمان را کار دیوهای درخدمت جمشید و سلیمان بدانند. آنها چنان بر روی هم چیده شده اند که آدمی گمان می برد که به کوهی کوچک سنگی می نگرد. نمای پلکانی آن زیبایی ویژه ای به آن بخشیده و اگر به کنار آن رفته و به پایه های آن نگاه کنید، آنرا سه ردیف پلکانی با سنگهای بزرگ خواهید یافت.
شگفت زده خواهید شد که این سنگها می توانست پایه ای برای برپایی ساختمانی سترگ مانند یک باروی بلند یا کاخی چون آپادانا در پارسه باشد. با این همه اگر بالای این کوه سنگی را بنگرید، تنها اتاقی کوچک خواهید دید که دروازه و راهروی درونی آن چنان کوچک و باریک است که باید دولا شد تا بتوان به درون اتاق رفت.
اااااااا
تتتتتتتت
ما اکنون در سده بیست و یکم میلادی زندگی می کنیم و به لطف کاوشهای باستان شناسی و همچنین گزارشهای پراکنده در نوشته های کلاسیک می دانیم که این ساختمان سنگی آرامگاه کیست. با این همه پیشینیان آنرا گور مادر سلیمان پنداشته هرچند برخی از آنان شنیده بودند که زمانی کوروش نامی در گذشته ای بسیار دور شاه بابل بود و یهودیان را از بند بخت النصر آزاد ساخت، اما به نیکی نمی دانستند که آن کوروش نام، یک پارسی بود و این ساختمان سنگی همان آرامگاه اوست.......
سسسسسسسسسسسس
سسسسسسسسس
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر