سکه شناسی: دودمانهای پارس
بخش نخست: چشم اندازهای سراسری
ییییییییییی
تخت جمشید در سال 331 پ.م به دست اسکندر مقدونی آتش زده شد تا پیام او در نابودی شاهنشاهی هخامنشی به گوش جهانیان برسد. جهان کهن زیر خاکسترهای پارسه فرو رفت و از آن پس «پارس» به فراموشی سپرده شد. با این همه گرچه دیگر آن سرزمین از کانون رویدادهای جهان آن روز بیرون بود، اما ویرانه های همان کاخ های سوخته شده و سازه های تاراج رفته هنوز هم سیمایی از شکوه ایران هخامنشی را یادآور می ساخت و خشم پارس ها را از آسیبی که تازش دهشتناک مقدونیان زده بود برمی انگیخت. جهان آن روز پارس را فراموش کرد اما پارس ها هیچگاه هخامنشیان را فراموش نکردند.
یییییییی
ما هنوز نمی دانیم که آغاز تلاش های پارس ها برای استقلال از سلوکیان و سروری دوباره بر ایرانیان از چه زمانی بود. بی گمان در دهه های نخستین پس از یورش اسکندر گجسته گستردگی آسیبی که مقدونیان به شهرهای ایران زده بودند آنها را شگفت زده و مات نموده و در هنگام نبردهای فرماندهان مقدونی با یکدیگر بر سر جانشینی اسکندر، سرگردان و ناتوان ساخته بود. اما به احتمال بسیار از روزگار فرمانروایی «آنتیوخوس یکم 261-280 پ.م» (Antiochus I) بدین سو که سلوکیان درگیر زدوخورد با بیابان نشین های آسیای میانه و دیگر همسایگان خود در اروپا و مصر شده بودند، رسیدگی آنها به اوضاع جنوب ایران و استان پارس کمرنگ شده آرام آرام راه برای پیدایش دودمانهای محلی و استقلال آنجا هموار گشت.
ما هنوز نمی دانیم که آغاز تلاش های پارس ها برای استقلال از سلوکیان و سروری دوباره بر ایرانیان از چه زمانی بود. بی گمان در دهه های نخستین پس از یورش اسکندر گجسته گستردگی آسیبی که مقدونیان به شهرهای ایران زده بودند آنها را شگفت زده و مات نموده و در هنگام نبردهای فرماندهان مقدونی با یکدیگر بر سر جانشینی اسکندر، سرگردان و ناتوان ساخته بود. اما به احتمال بسیار از روزگار فرمانروایی «آنتیوخوس یکم 261-280 پ.م» (Antiochus I) بدین سو که سلوکیان درگیر زدوخورد با بیابان نشین های آسیای میانه و دیگر همسایگان خود در اروپا و مصر شده بودند، رسیدگی آنها به اوضاع جنوب ایران و استان پارس کمرنگ شده آرام آرام راه برای پیدایش دودمانهای محلی و استقلال آنجا هموار گشت.
ییییییی
شوربختانه مدارک تاریخی در پیوند با چگونگی اوضاع پارس در روزگار سلوکیان و سپس پارت ها بسیار اندک بوده و یافته های باستان شناسی ناچیزند. افزون بر این، درگیری های سلوکیان و سپس رومیان با دولتهای شورشی یا همسایگان خود و دورافتاده ماندن سرزمین پارس از کانون آن رویدادها، اینکه پایتخت های سلوکیان و رومیان و همچنین پارت ها از آن سرزمین بسیار دور بودند دلیلی بود تا نویسندگان کلاسیک نیز کمتر به آنجا پرداخته و تا چند سده پارس را نادیده بگیرند. تنها هنگامیکه شورشی بزرگ در آنجا برمی خاست یا لشکری بدان سو می رفت، نویسندگان کلاسیک به یاد پارس ها می افتادند.
شوربختانه مدارک تاریخی در پیوند با چگونگی اوضاع پارس در روزگار سلوکیان و سپس پارت ها بسیار اندک بوده و یافته های باستان شناسی ناچیزند. افزون بر این، درگیری های سلوکیان و سپس رومیان با دولتهای شورشی یا همسایگان خود و دورافتاده ماندن سرزمین پارس از کانون آن رویدادها، اینکه پایتخت های سلوکیان و رومیان و همچنین پارت ها از آن سرزمین بسیار دور بودند دلیلی بود تا نویسندگان کلاسیک نیز کمتر به آنجا پرداخته و تا چند سده پارس را نادیده بگیرند. تنها هنگامیکه شورشی بزرگ در آنجا برمی خاست یا لشکری بدان سو می رفت، نویسندگان کلاسیک به یاد پارس ها می افتادند.
یییییییی
همچنین باید به کمبود اشاره به این سرزمین در نوشته های برجای مانده از ایران ساسانی نیز اشاره نمود که روایت های نویسندگان پس از اسلام نیز بیشتر برپایه همان نوشته ها هستند. بخش بزرگی از نوشته ها و بایگانی های روزگار ساسانی پسان تر در رویدادهای گوناگون نابود شدند و تنها داستانهایی اسطوره ای و گنگ از تازش اسکندر مقدونی به ایران و همچنین چگونگی پیدایش ساسانیان در نوشته هایی آنهم بیشتر دینی دیده شده که شوربختانه در آنها چشم اندازی تاریخی به دودمانهای محلی پارس ها نیست.
همچنین باید به کمبود اشاره به این سرزمین در نوشته های برجای مانده از ایران ساسانی نیز اشاره نمود که روایت های نویسندگان پس از اسلام نیز بیشتر برپایه همان نوشته ها هستند. بخش بزرگی از نوشته ها و بایگانی های روزگار ساسانی پسان تر در رویدادهای گوناگون نابود شدند و تنها داستانهایی اسطوره ای و گنگ از تازش اسکندر مقدونی به ایران و همچنین چگونگی پیدایش ساسانیان در نوشته هایی آنهم بیشتر دینی دیده شده که شوربختانه در آنها چشم اندازی تاریخی به دودمانهای محلی پارس ها نیست.
ییییییی
بر همه این کمبودها باید به این نیز اشاره کنیم از آنجا که گنجینه های پارس در یورش مقدونیان تاراج شده و این دودمانهای محلی، پس از هخامنشیان دیگر دارای سازماندهی سیاسی و نظامی نیرومند و گسترده نبوده و درآمد و دارایی سرشاری نیز نداشتند، آشکار بود که نمی توانستند ساختمان یا سازه ای برجسته را چون کاخهای تخت جمشید، پاسارگاد یا نقش رستم برپا کرده و از خود به جای بگذارند. سازه های سنگی برجای مانده از آنها بسیار کم و ناچیز است و بر همین پایه باید به کاوشهای بیشتر باستان شناسی و یافت شدن نشانه ای بیشتر از آنها هرچند که اندک باشد امیدوار بوده و چشم دوخت.
بر همه این کمبودها باید به این نیز اشاره کنیم از آنجا که گنجینه های پارس در یورش مقدونیان تاراج شده و این دودمانهای محلی، پس از هخامنشیان دیگر دارای سازماندهی سیاسی و نظامی نیرومند و گسترده نبوده و درآمد و دارایی سرشاری نیز نداشتند، آشکار بود که نمی توانستند ساختمان یا سازه ای برجسته را چون کاخهای تخت جمشید، پاسارگاد یا نقش رستم برپا کرده و از خود به جای بگذارند. سازه های سنگی برجای مانده از آنها بسیار کم و ناچیز است و بر همین پایه باید به کاوشهای بیشتر باستان شناسی و یافت شدن نشانه ای بیشتر از آنها هرچند که اندک باشد امیدوار بوده و چشم دوخت.
ییییییییییی
ادامه دارد
ادامه دارد
...............
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر