سسسسسس
L.1.-DIŠ-u-DIŠ-da-ri-ya-ma-u-iš-DIŠ-EŠŠANA-ir-ša-ir-ra-DIŠ-EŠŠANA-DIŠ-EŠŠANA-ib-in-na-DIŠ-EŠŠANA-AŠ-par-šib-ik-ka-DIŠ-EŠŠANA-DIŠ-da-a-u-iš-be-na-DIŠ-mi-iš-
یییییییییی
L.2. ta-aš-ba-ša-ak-ri-DIŠ-ir-ša-ma-DIŠ-ru-uh-hu-ša-ak-ri-DIŠ-ha-ka-man-nu-ši-ya
L.2. ta-aš-ba-ša-ak-ri-DIŠ-ir-ša-ma-DIŠ-ru-uh-hu-ša-ak-ri-DIŠ-ha-ka-man-nu-ši-ya
سسسسسسسس
نخستین پرسشی که در برگردان این نویسه ها پیش روی ما می آید این است که چگونه واژه های ایلامی را در میان این نویسه ها تشخیص دهیم. بهتر بگویم چگونه بدانیم یک واژه ایلامی با کدام نویسه آغاز و به کدام نویسه پایان می یابند؟ باید بگویم از آنجا که سنگنبشته بیستون یک سنگنبشته چند زبانه است و سخنان داریوش بزرگ به زبان های پارسی باستان و اکدی (و رونوشت هایی یافت شده از آرامی) نیز آورده شده که نسخه های ایلامی، اکدی و زبان های دیگر به گونه ای برگردان نسخه پارسی باستان است، بهترین کار برای ما این است که بند یکم نسخه پارسی باستان را پیش روی خورده و گمانه زنی کنیم که داریوش بزرگ سخنش را به زبان پارسی باستان (یکی از زبان های ایرانی کهن که در آن روزگار بر پهنه پارس و جنوب ایران پراکنده بود) گفته سپس دبیران ایلامی این سخنان را به هرگونه که شده به زبان ایلامی برگردان و رونویسی نمودند.
سسسسسسسس
گزینش نسخه پارسی این بند برای ما از این روی است که می دانیم پیوندهای پارس ها و ایلامیان در روزگار هخامنشی فراوان بوده در دستگاه اداری هخامنشیان، ایلامیان بسیار در آمد و شد بودند. پس به باور ما نوشته های ایلامی نزدیک ترین شیوه ادبی را به نوشته های پارسی باستان داشته و نسخه های ایلامی و پارسی نزدیک ترین نوشته ها به یکدیگر هستند. پس نسخه پارسی باستان بند یکم سنگنبشته بیستون را در اینجا بررسی می کنیم:
سسسس
adam Dārayavauš xšāyaθiya vazraka xšāyaθiya xšāyaθiyānām xšāyaθiya Pārsaiy xšāyaθiya dahyunām Vištāspahayā puça Aršāmahya napā Haxāmanišiya
سسسسسسس
من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ، نوه ارشام، هخامنشی
یییییییی
اکنون با نگاه به این نوشته پارسی و سنجش نویسه های ایلامی با آن بهتر می توانیم مرزبندی واژه های ایلامی را پیدا کنیم. آشکار است که نام های خاص بهترین و آسان ترین راه برای یافتن چند واژه در این بند ایلامی بوده و در حقیقت نام های ایرانی که در سنگنبشته های هخامنشی هستند نخستین راهنما و آموزگار کسانی چون گروتفند و راولینسن در خوانش نوشته های پارسی باستان بودند. مثلا در نسخه پارسی باستان نام Dārayavauš (داریوش) را می بینیم و اگر به نیکی در نوشته ایلامی بنگریم، می توانیم نویسه های da-ri-ya-ma-u-iš را برابر با نام داریوش دانسته همچنین نام Vištāspa (ویشتاسپ پدر داریوش) در نسخه پارسی برابر با mi-iš-ta-aš-ba در نوشته ایلامی، Aršāma (ارشام) را در نوشته پارسی همان ir-ša-ma در نوشته ایلامی، Haxāmanišiya (هخامنشی) را همان ha-ka-man-nu-ši-ya و همچنین می توانیم واژه Pārsaiy را با par-šib ایلامی دانست. کار برای ما بسیار آسان تر شد!
سسسسسسسسس
اگر نگاهی به سراسر بند یکم نسخه ایلامی داشته باشیم، نویسه DIŠ را چند بار می بینیم که شاید در نگاه نخست پنداشته شود که مانند دبیره پارسی باستان یک «واژه جدا کن» است. اما نباید اشتباه کرد! دست کم در بند یکم نسخه پارسی 15 واژه (چه تکراری و چه غیر تکراری) می بینیم که در نوشته میخی واژه جداکن پیش از آنها آمده است و از آنجا که در این بند واژه هایی کلیشه ای مانند «من»، « بزرگ»، « شاه»، «پسر» و «نوه» به کار رفته است، پس اگر DIŠ واژه جدا کن می بود می بایست به همین شمار در نسخه ایلامی به کار می رفت. در حالیکه تنها 11 بار این نویسه آورده شده است. پس DIŠ واژه جداکن نیست!
اگر نگاهی به سراسر بند یکم نسخه ایلامی داشته باشیم، نویسه DIŠ را چند بار می بینیم که شاید در نگاه نخست پنداشته شود که مانند دبیره پارسی باستان یک «واژه جدا کن» است. اما نباید اشتباه کرد! دست کم در بند یکم نسخه پارسی 15 واژه (چه تکراری و چه غیر تکراری) می بینیم که در نوشته میخی واژه جداکن پیش از آنها آمده است و از آنجا که در این بند واژه هایی کلیشه ای مانند «من»، « بزرگ»، « شاه»، «پسر» و «نوه» به کار رفته است، پس اگر DIŠ واژه جدا کن می بود می بایست به همین شمار در نسخه ایلامی به کار می رفت. در حالیکه تنها 11 بار این نویسه آورده شده است. پس DIŠ واژه جداکن نیست!
سسسسسسسسس
در اینجا دوباره به نسخه نگریسته و واژه xšāyaθiya (شاه) را بررسی می کنیم. این واژه در نسخه پارسی باستان 5 بار آورده شده و اگر دقت کنیم ترکیب های xšāyaθiya (شاه)، Dārayavauš xšāyaθiya vazraka (داریوش شاه بزرگ)، xšāyaθiya xšāyaθiyānām (شاه شاهان)، xšāyaθiya Pārsaiy (شاه در پارس) و xšāyaθiya dahyunām (شاه کشورها) را در نسخه پارسی باستان می یابیم. یک نگاه به نوشته ایلامی به ما نشان می دهد که نویسه EŠŠANA نیز 5 بار آورده شده و در نتیجه گیری آن را در پیوند با واژه شاه می پنداریم. پس نویسه های DIŠ-da-ri-ya-ma-u-iš-DIŠ-EŠŠANA (که ما از این پس DIŠ-da-ri-ya-ma-u-iš DIŠ-EŠŠANA می نویسیم) می تواند برابر با Dārayavauš xšāyaθiya بوده و از آنجا که در نوشته پارسی میان دو xšāyaθiya واژه vazraka (بزرگ) آمده و اینکه در نسخه ایلامی نیز میان دو DIŠ-EŠŠANA نویسه های ir-ša-ir-ra دیده می شود، پس در می یابیم که این نویسه ها برابر با واژه «بزرگ» هستند. همچنین به سادگی می توانیم ببینیم که برابر xšāyaθiya xšāyaθiyānām در نسخه ایلامی DIŠ-EŠŠANA DIŠ-EŠŠANA-ib-in-na ، DIŠ-EŠŠANA AŠ-par-šib-ik-ka همانxšāyaθiya Pārsaiy و DIŠ-EŠŠANA DIŠ-da-a-u-iš-be-na همان xšāyaθiya dahyunām است. باز هم کار برای ما بسیار آسان تر شد!
در اینجا دوباره به نسخه نگریسته و واژه xšāyaθiya (شاه) را بررسی می کنیم. این واژه در نسخه پارسی باستان 5 بار آورده شده و اگر دقت کنیم ترکیب های xšāyaθiya (شاه)، Dārayavauš xšāyaθiya vazraka (داریوش شاه بزرگ)، xšāyaθiya xšāyaθiyānām (شاه شاهان)، xšāyaθiya Pārsaiy (شاه در پارس) و xšāyaθiya dahyunām (شاه کشورها) را در نسخه پارسی باستان می یابیم. یک نگاه به نوشته ایلامی به ما نشان می دهد که نویسه EŠŠANA نیز 5 بار آورده شده و در نتیجه گیری آن را در پیوند با واژه شاه می پنداریم. پس نویسه های DIŠ-da-ri-ya-ma-u-iš-DIŠ-EŠŠANA (که ما از این پس DIŠ-da-ri-ya-ma-u-iš DIŠ-EŠŠANA می نویسیم) می تواند برابر با Dārayavauš xšāyaθiya بوده و از آنجا که در نوشته پارسی میان دو xšāyaθiya واژه vazraka (بزرگ) آمده و اینکه در نسخه ایلامی نیز میان دو DIŠ-EŠŠANA نویسه های ir-ša-ir-ra دیده می شود، پس در می یابیم که این نویسه ها برابر با واژه «بزرگ» هستند. همچنین به سادگی می توانیم ببینیم که برابر xšāyaθiya xšāyaθiyānām در نسخه ایلامی DIŠ-EŠŠANA DIŠ-EŠŠANA-ib-in-na ، DIŠ-EŠŠANA AŠ-par-šib-ik-ka همانxšāyaθiya Pārsaiy و DIŠ-EŠŠANA DIŠ-da-a-u-iš-be-na همان xšāyaθiya dahyunām است. باز هم کار برای ما بسیار آسان تر شد!
سسسسسسسسس
چند ریزه کاری دیگر برای ما مانده است که بررسی می کنیم. شک نداشته باشید DIŠ-u همان adam (من) است. اما درباره واژه «شاه شاهان» در ایلامی و با نگاهی دوباره به آنچه که بالاتر گفتم این گمانه زنی را مطرح می کنیم که ib-in-na نویسه هایی در پیوند با نشان جمع در واژه «شاهان» باشد. نگاهی دیگر به واژه «کشورها» DIŠ-da-a-u-iš-be-na این گمانه زنی ما را بسیار پشتیبانی می کند. اما نگاهی زیربینانه به ما می گوید واژه AŠ-par-šib-ik-ka که با نام «پارس» در پیوند است یک تفاوت بنیادین نسبت به واژه Pārsaiy داردو آن آوای /ib/ دارد. در حقیقت خواهیم دید که در دیگر بندهای ایلامی ba-bi-li-ib به معنی بابلی ها، aš-šu-ra-ib به معنی آشوری ها و خود par-šib به معنی «پارس ها» است. پس در زبان ایلامی ib (و یا ip) نشان جمع بوده و در بند یکم نسخه ایلامی، DIŠ-da-a-u-iš-be-na (کشورها) این نشان به سیمای be آورده شده است. پس DIŠ-EŠŠANA DIŠ-EŠŠANA-ib-in-na همان «شاه شاهان» و DIŠ-EŠŠANA DIŠ-da-a-u-iš-be-na « شاه کشورها» است. یک نگاه دیگر به این نوشته ها برای ما آشکار می سازد که نویسه های na و یا in-na برای ترکیب های مضاف و مضاف الیه و نیز ik-ka پسوندی برای نمایش جایگاهی جغرافیایی است.
چند ریزه کاری دیگر برای ما مانده است که بررسی می کنیم. شک نداشته باشید DIŠ-u همان adam (من) است. اما درباره واژه «شاه شاهان» در ایلامی و با نگاهی دوباره به آنچه که بالاتر گفتم این گمانه زنی را مطرح می کنیم که ib-in-na نویسه هایی در پیوند با نشان جمع در واژه «شاهان» باشد. نگاهی دیگر به واژه «کشورها» DIŠ-da-a-u-iš-be-na این گمانه زنی ما را بسیار پشتیبانی می کند. اما نگاهی زیربینانه به ما می گوید واژه AŠ-par-šib-ik-ka که با نام «پارس» در پیوند است یک تفاوت بنیادین نسبت به واژه Pārsaiy داردو آن آوای /ib/ دارد. در حقیقت خواهیم دید که در دیگر بندهای ایلامی ba-bi-li-ib به معنی بابلی ها، aš-šu-ra-ib به معنی آشوری ها و خود par-šib به معنی «پارس ها» است. پس در زبان ایلامی ib (و یا ip) نشان جمع بوده و در بند یکم نسخه ایلامی، DIŠ-da-a-u-iš-be-na (کشورها) این نشان به سیمای be آورده شده است. پس DIŠ-EŠŠANA DIŠ-EŠŠANA-ib-in-na همان «شاه شاهان» و DIŠ-EŠŠANA DIŠ-da-a-u-iš-be-na « شاه کشورها» است. یک نگاه دیگر به این نوشته ها برای ما آشکار می سازد که نویسه های na و یا in-na برای ترکیب های مضاف و مضاف الیه و نیز ik-ka پسوندی برای نمایش جایگاهی جغرافیایی است.
سسسسسسسسس
باز هم بیشتر بررسی می کنیم. در اینجا برای ما روشن می شود که DIŠ یک «نمایانگر» (Determinative) و نه «واژه جدا کن» بوده و برای نمایان کردن انسان ها یا مردم به کار رفته و همچنین AŠ در AŠ-par-šib-ik-ka نمایانگری است برای آنکه آشکار شود واژه ای که پس از آن آمده یک جایگاه جغرافیایی است. پس بگذارید اکنون واژه های بند یکم نسخه ایلامی سنگنبشته بیستون را برپایه آنچه که بالا گفته شد چنین باز نویسی کنیم:
باز هم بیشتر بررسی می کنیم. در اینجا برای ما روشن می شود که DIŠ یک «نمایانگر» (Determinative) و نه «واژه جدا کن» بوده و برای نمایان کردن انسان ها یا مردم به کار رفته و همچنین AŠ در AŠ-par-šib-ik-ka نمایانگری است برای آنکه آشکار شود واژه ای که پس از آن آمده یک جایگاه جغرافیایی است. پس بگذارید اکنون واژه های بند یکم نسخه ایلامی سنگنبشته بیستون را برپایه آنچه که بالا گفته شد چنین باز نویسی کنیم:
سسسسسسسس
L.1. (DIŠ)u (DIŠ)da-ri-ya-ma-u-iš (DIŠ)EŠŠANA ir-ša-ir-ra (DIŠ)EŠŠANA (DIŠ)EŠŠANA-ib-in-na (DIŠ)EŠŠANA (AŠ)par-šib-ik-ka (DIŠ)EŠŠANA (DIŠ)da-a-u-iš-be-na (DIŠ)mi-iš-
L.1. (DIŠ)u (DIŠ)da-ri-ya-ma-u-iš (DIŠ)EŠŠANA ir-ša-ir-ra (DIŠ)EŠŠANA (DIŠ)EŠŠANA-ib-in-na (DIŠ)EŠŠANA (AŠ)par-šib-ik-ka (DIŠ)EŠŠANA (DIŠ)da-a-u-iš-be-na (DIŠ)mi-iš-
یییییییییی
L.2. ta-aš-ba ša-ak-ri (DIŠ)ir-ša-ma (DIŠ)ru-uh-hu-ša-ak-ri (DIŠ)ha-ka-man-nu-ši-ya
L.2. ta-aš-ba ša-ak-ri (DIŠ)ir-ša-ma (DIŠ)ru-uh-hu-ša-ak-ri (DIŠ)ha-ka-man-nu-ši-ya
سسسسسسس
باید بگویم از آنجا که نویسه های میخی ایلامی برگرفته از نویسه های اکدی هستند، آن دسته از برگردان هایی که در نوشته بالا به حرف بزرگ انگلیسی آورده شده آوانگاری آن نویسه به زبان اکدی و نه ایلامی است. مثلا EŠŠANA یک واژه نگار (logogram) اکدی برای شاه است که برگردان آن به زبان ایلامی sunki است. بهتر بگویم در زبان ایلامی واژه sunki به معنی شاه است که برای نوشتن آن از یک واژه نگار اکدی برابر با EŠŠANA سود جسته می شود. همچنین DIŠ در ایلامی v یا m بوده و AŠ در ایلامی h است. پس بگذارید آوانگاری بند یکم از نسخه ایلامی سنگنبشته بیستون و همچنین برگردان آن را در اینجا چنین بیاوریم:
سسسسسسسسسس
(v)u (v)Dariyamauš (v)sunki iršarra (v)sunki (v)sunki-ib-inna (v)sunki (h)Paršib-ikka (v)sunki (v)dāuš-be-na (v)Mištāšba šākri (v)Iršama (v)ruhhu-šākri (v)Hakamanušiya
(v)u (v)Dariyamauš (v)sunki iršarra (v)sunki (v)sunki-ib-inna (v)sunki (h)Paršib-ikka (v)sunki (v)dāuš-be-na (v)Mištāšba šākri (v)Iršama (v)ruhhu-šākri (v)Hakamanušiya
سسسسسسسسسسس
من، داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس ها، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ، نوه ارشام، هخامنشی
من، داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه پارس ها، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ، نوه ارشام، هخامنشی
سسسسسسسسس
تاکید می کنم نمایانگر ها که در پرانتز آورده شده در آوانگاری ایلامی خوانده نشده تنها برای نشان دادن ماهیت واژه ای است که پس از آنها به کار رفته است. اما کار ما اینجا پایان نیافته است. بررسی همین بند از نسخه ایلامی می تواند ما را در یافتن آوانگاری پاره ای از واژه های ایرانی آورده شده در اینجا (که در بند یکم نسخه پارسی باستان آورده شده اند) یاری رسانده پاسخ رازهایی نهفته را از زبان های ایرانی کهن برای ما بگشاید. آنچه که شگفت آور است اینکه اگر به نوشته های پارسی باستان و این نوشته دقت کنیم در می یابیم در نسخه ایلامی واژه «کشورها» ((dāuš از واژه پارسی باستان dahyauš وام گرفته شده در حالیکه در بند یکم نسخه پارسی بیستون نه dahyauš بلکه dahyunām را می بینیم. نخست همین فرم واژه نشان می دهد که ایلامیان هنگامیکه سخنان داریوش بزرگ را به ایلامی می توشتند، برخی واژه های ایرانی را که کاربردی گسترده در دستگاه سیاسی هخامنشی داشت و به گونه کلیشه ای بسیار به کار می رفت (مانند dahyauš) وام گرفته و در نوشته های ایلامی خود تنها نشان جمع (be) را به آن می افزودند. دوم اینکه به باور من رازی دیگر در همین آوانگاری ایلامی پنهان است. در واژه ایلامی آورده شده ما واک /h/ را نمی بینیم (dāuš) اما در واژه برابر آن در پارسی (dahyauš) ، به خوبی /h/ دیده می شود. این برای ما آشکار می سازد که ایلامیان هنگامیکه با گوش خود این واژه را از پارس ها می شنیدند آوای /h/ را از زبان پارس ها نمی شنیدند. بهتر بگوییم واک /h/ در این واژه پنهان شده بود. نگاه به آوانگاری نام هایی چون Da-a-a-uk-ku (در نوشته های آشوری) که برابر ایرانی آن *Dahyu-ka بوده (نگاه کنید به: Rüdiger Schmitt:IRANICA/Deioces) و همچنین خود نام Deioces (نام دیااکو در نوشته های یونانی) بیشتر برای ما نمایان می سازد که واک /h/ در واژه dahyauš پنهان شده بود.
تاکید می کنم نمایانگر ها که در پرانتز آورده شده در آوانگاری ایلامی خوانده نشده تنها برای نشان دادن ماهیت واژه ای است که پس از آنها به کار رفته است. اما کار ما اینجا پایان نیافته است. بررسی همین بند از نسخه ایلامی می تواند ما را در یافتن آوانگاری پاره ای از واژه های ایرانی آورده شده در اینجا (که در بند یکم نسخه پارسی باستان آورده شده اند) یاری رسانده پاسخ رازهایی نهفته را از زبان های ایرانی کهن برای ما بگشاید. آنچه که شگفت آور است اینکه اگر به نوشته های پارسی باستان و این نوشته دقت کنیم در می یابیم در نسخه ایلامی واژه «کشورها» ((dāuš از واژه پارسی باستان dahyauš وام گرفته شده در حالیکه در بند یکم نسخه پارسی بیستون نه dahyauš بلکه dahyunām را می بینیم. نخست همین فرم واژه نشان می دهد که ایلامیان هنگامیکه سخنان داریوش بزرگ را به ایلامی می توشتند، برخی واژه های ایرانی را که کاربردی گسترده در دستگاه سیاسی هخامنشی داشت و به گونه کلیشه ای بسیار به کار می رفت (مانند dahyauš) وام گرفته و در نوشته های ایلامی خود تنها نشان جمع (be) را به آن می افزودند. دوم اینکه به باور من رازی دیگر در همین آوانگاری ایلامی پنهان است. در واژه ایلامی آورده شده ما واک /h/ را نمی بینیم (dāuš) اما در واژه برابر آن در پارسی (dahyauš) ، به خوبی /h/ دیده می شود. این برای ما آشکار می سازد که ایلامیان هنگامیکه با گوش خود این واژه را از پارس ها می شنیدند آوای /h/ را از زبان پارس ها نمی شنیدند. بهتر بگوییم واک /h/ در این واژه پنهان شده بود. نگاه به آوانگاری نام هایی چون Da-a-a-uk-ku (در نوشته های آشوری) که برابر ایرانی آن *Dahyu-ka بوده (نگاه کنید به: Rüdiger Schmitt:IRANICA/Deioces) و همچنین خود نام Deioces (نام دیااکو در نوشته های یونانی) بیشتر برای ما نمایان می سازد که واک /h/ در واژه dahyauš پنهان شده بود.
سسسسسسسسس
دوم کنکاش درباره آوانگاری ایرانی نام ارشام است. در نسخه پارسی باستان Aršāma و در نسخه ایلامی Iršama نوشته شده و می دانیم در نوشته های یونانی Arsámēs و در آرامی 'ršm آورده شده است. ما از سنجش آوانگاری ایلامی این واژه با واژه پارسی باستان و ریشه یابی واژه ایرانی ama در می یابیم که این نام را باید Aršāma و نه Aršām دانست.
دوم کنکاش درباره آوانگاری ایرانی نام ارشام است. در نسخه پارسی باستان Aršāma و در نسخه ایلامی Iršama نوشته شده و می دانیم در نوشته های یونانی Arsámēs و در آرامی 'ršm آورده شده است. ما از سنجش آوانگاری ایلامی این واژه با واژه پارسی باستان و ریشه یابی واژه ایرانی ama در می یابیم که این نام را باید Aršāma و نه Aršām دانست.
سسسسسسسسسس
دیگر واژه ای که می توانیم درباره آن سخن گوییم خود نام داریوش (Dārayavauš) است. ریشه ایرانی این نام را باید برگرفته از واژه های Dāraya و vauš دانست که بخش دوم در زبان های ایرانی کهن برگرفته از vahu (خوبی) است. اما اگر نگاه کنید باز هم واک /h/ را نوشته پارسی باستان نمی بینیم. در حقیقت بررسی این واژه در نسخه ایلامی Dariyamauš نشان می دهد که /vahu/ در اینجا /mau/ نوشته شده و در اینجا نیز /h/ نیست. اگر می خواستند /h/ را بیاورند به سادگی می توانستد آن را da-ri-ya-ma-hu-iš و نه da-ri-ya-ma-u-iš بیاوردند. نگاهی به این نام آورده شده در دیگر زبان ها چون یونانی (Dareiaîos) ، لاتین (Dārīus; Dārēus)، آرامی (drwš; drywš) همچنین مصری (tr(w)š, trjwš, intr(w)š, intrjwš) ] نگاه کنید به: Darius (the name): IRANICA/ Rudiger Schmitt [ این را به خوبی برای ما نمایان می سازد که باید نام داریوش را در زبان پارسی باستان *Dārayauš دید (نگه کنید به همان).به نام ویشتاسپ می رسیم. که هم در نسخه پارسی و هم در نسخه ایلامی در پایان آنها واکه /a/ دیده شده و در نسخه اکدی نیز uš-ta-as-pa است. در حقیقت ریشه ایرانی این نام از višta و aspa (دارنده اسب) است (نگاه کنید به رونالد کنت: پارسی باستان؛ 679). سرانجام سخن ما در این نوشتار اینکه اگر به نام داریوش و هم نام ویشتاسپ در نسخه ایلامی نگاه کنید به جای واک /v/ واک /m/ را می بینید. در حقیقت زبان ایلامی واک /v/ نداشت.
دیگر واژه ای که می توانیم درباره آن سخن گوییم خود نام داریوش (Dārayavauš) است. ریشه ایرانی این نام را باید برگرفته از واژه های Dāraya و vauš دانست که بخش دوم در زبان های ایرانی کهن برگرفته از vahu (خوبی) است. اما اگر نگاه کنید باز هم واک /h/ را نوشته پارسی باستان نمی بینیم. در حقیقت بررسی این واژه در نسخه ایلامی Dariyamauš نشان می دهد که /vahu/ در اینجا /mau/ نوشته شده و در اینجا نیز /h/ نیست. اگر می خواستند /h/ را بیاورند به سادگی می توانستد آن را da-ri-ya-ma-hu-iš و نه da-ri-ya-ma-u-iš بیاوردند. نگاهی به این نام آورده شده در دیگر زبان ها چون یونانی (Dareiaîos) ، لاتین (Dārīus; Dārēus)، آرامی (drwš; drywš) همچنین مصری (tr(w)š, trjwš, intr(w)š, intrjwš) ] نگاه کنید به: Darius (the name): IRANICA/ Rudiger Schmitt [ این را به خوبی برای ما نمایان می سازد که باید نام داریوش را در زبان پارسی باستان *Dārayauš دید (نگه کنید به همان).به نام ویشتاسپ می رسیم. که هم در نسخه پارسی و هم در نسخه ایلامی در پایان آنها واکه /a/ دیده شده و در نسخه اکدی نیز uš-ta-as-pa است. در حقیقت ریشه ایرانی این نام از višta و aspa (دارنده اسب) است (نگاه کنید به رونالد کنت: پارسی باستان؛ 679). سرانجام سخن ما در این نوشتار اینکه اگر به نام داریوش و هم نام ویشتاسپ در نسخه ایلامی نگاه کنید به جای واک /v/ واک /m/ را می بینید. در حقیقت زبان ایلامی واک /v/ نداشت.
یییییییی
با سپاس فراوان: پریان
ییییییییی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر